دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران
دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران

پت و مت خاله

هستی عصای بابامو برداشته در حال دویدن و دادمیزنه نمیدم نمیدم، و هانیا پشت سرش که عصای باباجونو برداشتی بزار سرجاش، مامان نیگاش کن.  و داد و فریاد... 

حالا هستی رسیده جلو در اتاق باباجونش، هر دو متوقف شدن:

هستی: در و باز کن هانیا

هانیا: من باز نمیکنم برات

هستی: خب پس اینو (عصا رو میگه) یه دقیقه بگیر 

در حالی که عصا رو داد به هانیا در رو باز کرد و باز ;

هستی: حالا بدش

هانیا: بیا

و ادامه بدو بدو ها و نق زدن و داد و فریادشون....


 َفاطمه نوشت: هر دفعه یاد این صحنه می افتم تو اوج غمم باشم خندم میگیره :)))

نظرات 3 + ارسال نظر
بهزاد یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 14:48

به این میگن اوج امانت داری و اعتماد متقابل

خیلی باحال هستن. با تمام لج و لجبازی هاشون و کودک بودنشون، خیلی مواظب هم هستن...

banooye bahar سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 20:59 http://khaterateman95.blogsky.com

ای جانم:)
کاش ما بزرگترها هم آدم بودیم از اعتماد هم سواستفاده نمی کردیم انقدر نیرنگ نداشتیم بزرگ میشیم خوبیهامون هم میذاره میره انگار:(

بزرگ شدن اتفاق قشنگی نبود...

مترسنج سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 21:11 http://dar300metri.blogsky.com/

با نظر بهزاد موافقم:)))

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.