دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران
دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران

امتحان دیکته

مقاله ای تحت عنوان : « امتحان دیکته »

کمی تفکر...


خیلی وقتها به امتحان دیکته فکر می کنم، اولین امتحانی که در کودکی با آن روبرو شدم.

چه امتحان سخت و بی انصافانه ای بود!

امتحانی که در آن، نادانسته های یک کودک بی دفاع، مورد قضاوت دانسته های معلم قرار  می گرفت.

امتحانی که در آن با غلط هایم قضاوت می شدم نه با درست هایم.

اگر دهها صفحه هم درست می نوشتم، معلم به سادگی از کنار آنها می گذشت اما به محض دیدن اولین غلط دور آن را با خودکار قرمز جوری خط می کشید که درست هایم رنگ می باخت. جوری که در برگه امتحانم آنچه خود نمایی می کرد غلط هایم بود.

دیگر برای خودم هم عادی شده بود که آنچه مهم است داشته ها و توانایی هایم نیست بلکه نداشته ها و ضعف هایم است.

آن روزها نمی دانستم که گرچه نوشتن را می آموزم اما ...

بعدها وقتی به فرزندم  دیکته می گفتم همان گونه قضاوت می کردم.

آنقدر سخت دیکته می گفتم و آنقدر ادامه می دادم تا بتوانم دور غلط های بیشتری را خط بکشم.

.

نمی دانم قضاوتهای غلط با ما چه کرد که امروز از کنار صفحه صفحه مهربانی و معرفت و محبت دیگران می گذریم ؛ اما با دیدن کوچکترین خطا چنان دورش خط می کشیم که ثابت کنیم تو همانی که نمی دانی، که نمی توانی.

کاش آن روزها معلمم، چیز مهمتری از نوشتن به من می آموخت.

این روز ها خیلی سعی می کنم دور غلط های دیگران خط نکشم. 

بله، این روز ها خیلی سعی می کنم که وقتی به دیگران می اندیشم خوبیهاشان را ورق ورق مرور کنم…


بیایید مدل ذهنی خود را تغییر دهیم و خودمان و دیگران را از یک زاویه جدید و نگاهی از سرِ مهرورزی  ببینیم .


گردآوری :مهنازخلیلی


منبع کانال تلگرام^_^

نظرات 8 + ارسال نظر
بهزاد دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 19:47

عالییی بووود
اولا من از مدرسه کلا متنفرم (اووووق)
اول دبستان بودم تو املا معلم بهم نوزده داد بهش گفتم آقا اشتباه شده درست نوشتم دفتر بردم پیشش نگاه نکرد یه کوچولو پرتش کرد سمتم .منم دفتر و برداشتم پرت کردم سمتش و مستقیم فرار کردم خونه

مدرسه تمام استعداد های ما رو نابود کرد
ولی آفرین شجاعت

مریم سه‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 23:54 http://sooskesiah.blogsky.com

چقد جالب بود!!!!
واقعا خیلی بد شدیم...
خیلی راحت هر کسی به خودش اجازه میده که به خاطر یه ضعف(که گاهی اوقات هم از نظر خود فرد ضعفه و در اصل ضعف نیست!) چشماشو ببنده و دهنشو باز کنه!(خیلی دلم پره!)
کاش یه ذره، فقط یه ذره ما آدما متفاوتتر نگاه میکردیم...

دهنشنو که باز میکنن دیگه نمیدونن که چی میگن و یه آدخم رو خراب میکنن ()
ای کاش...

رویا شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 16:45

خیلی هم مقاله ی خوبی قشنگی بود ، رود همیشه باتوپیای دریایی نمیرسه خلاف رود رفتن بس شگرفه

نونوچه جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 21:10

متأسفانه شیوه ی آموزشی مون از ازل اشتباه بوده

خیلی به فنا رفتیم

اینا برا خودت

f یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 09:49 http://teachers-m1395f.blogfa.com/

سلام صبح به خیر
خوشحال میشم به وب بنده هم سری بزنید
اگر با تبادل لینک موافق بودید خبر بدید
ممنونم

سلام
صبح شمام بخیر
باشه

عمه دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1397 ساعت 16:18 http://nishonoosh-e-man.blogfa.com

سلام.لطفا سلام منوبه نونوچه عزیزم برسونید .خیلی دلم براش تنگ شده .من دیگه بلاگفا هستم .ممنون میشم

چشم سر فرصت بهش پیام میدم:)

سربه هوا سه‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 21:51 http://sarbehavam.blogsky.ir

من یه معلمم... معلم مقطع ابتدایی... این مقاله خیلی منو به فکر برد... یاد صحیح کردن های خودم افتادم و دچار عذاب وجدان شدم :(
سعی میکنم از این به بعد به درست ها نگاه کنم نه غلط ها :)
ممنون از این تلنگر

خواهش میکنم. ان شاالله همیشه پایدار باشید:)

مترسنج یکشنبه 6 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 23:44 http://dar300metri.blogsky.com/

واقعیتی به اندازه ته خیار بی ارزش و تلخ

دوست ندارم اگه بچه ای داشته باشم بفرستمش مدرسه:(

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.