دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران
دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران

منِ عجیب شده

انگار روحم رو دزدیده بودن، جایی بودم که به زور برده بودنم و همه دور هم میگفتن و میخندیدن و من چهرهاشونو نمیدیدم ولی فقط بدن هاشون سیاه بود. اونجا می تونستم تمام صداها رو بشنوم. صداهایی که داشتن درباره من حرف میزدن و ...

همیشه فکر میکردم خواب می بینم ولی دیشب مطمن شدم خواب نیست. همیشه کابوس توی کابوس می بینم. جیغ میزنم و بیدار نمیشم. صدایی که بقیه می شنون فقط ناله است در حالی که من تلاش میکنم که داد بزنم که یکی بیاد بیدارم کنه. دوبار مامانم اومد و دوبار خواهرم اومد. هر بار جای خوابمو عوض کردم. و روی دست دیگم افتادم، پا شدم آب خوردم. ولی آخر بار به خواهرم گفتم میشه بیام پیشت بخوابم. و اینطوری انگار دیگه کاریم ندارن ...

بارها و بارها این اتفاق برام افتاده ولی این دفعه درجه هشیاریم بیشتر بود و مطمنم خواب نبودم، حالتی بین خواب و بیداری بود... منو برده بودن جایی دیگه!؟ مهمونی بود...

و امروز از خواهرام این سوال رو می پرسیدم که شده روح-تون رو جدا از جسم-تون احساس کنید؟ و میگفتن نه!

پس چرا من فکر میکردم این خیلی طبیعی باشه ! من بارها این اتفاق افتاده برام...

قبلا به فکر فرار از این وضعیت بودم ولی الان میخوام بدونم که چطور میتونم توی شرایط کنترل شده ازش بهترین استفاده رو کنم...

 

نظرات 7 + ارسال نظر
بهزاد دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 00:48 http://jeepers-creepers.blogsky.com

سلام دختر کوهستان میخوام لینکتان کنم اگه شما هم مایل هستید بیا وبلاگم نظر بذار تبادل لینک کنیم...موفق باشی

سلام، ممنونم :)

سهراب دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 01:14 http://igw.blogsky.com

«این زمان است، زمان تماما برهنه! آهسته بوجود می آید، ما را در انتظار می گذارد، و هنگامی که آمد دلمان آشوب می شود، زیرا متوجه می شویم که از مدتها پیش آنجا بوده است.»

(تهوع / سارتر)

دارم سعی میکنم یک وبلاگ ده ساله رو زنده کنم. چهارساله از دنیای وبلاگ ها دورم و حتی ادبیاتش رو دیگه بلد نیستم ... عنوان این پست تو، و بعدم متنش، عجیب برام جالب بود و خوندم ...

ممنونم. وبلاگ مثل یک جای خلوت دنج میمونه که هیچ چیز دیگه ای جاشو نمیگیره :)

banooye bahar سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 22:51 http://khaterateman95.blogsky.com

همون جن و اینا..؟

نمیدونم، شاید

بهزاد چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 15:26

خدا لعنتشون کنه آبجیم انقد اذیت میکنن افکارت آشفته شده.
اعصابم بهم ریخت

خیلی اذیت میشم، دوست داشتم بمونم ولی صداها رو بشنوم ولی نمیشد. مثل سیاهچال هست!!
ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم

مریم پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 19:44 http://sooskesiah.blogaky.com

چقدر عجیب...!
من خوابام همیشه آشفته و کمی کابوس گونه هست ولی خب مطمئنم که خوابه!
کنجکاو شدم...خیلی تا حالا این اتفاق برات افتاده یا فقط جدیدا و در حد یکی-دو بار؟!(همچین میپرسم انگار متخصصم توی این قضیه!)

دو - سه بار این اتفاق افتاده، ولی خوابهای عجیب زیاد می بینم .
خوابهای آشفته ما بخاطر فکره زیاده و اینکه ارامش نداریم :)
عب نداره هر چی دوس داری بپرس

مترسنج پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 21:12 http://dar300metri.blogsky.com/

اینا دست پختای ذهن خودمونه.... امید وارم همونجور که گفتی یاد بگیریم ازش بهترین استفاده رو کنیم

هر کس ی تعبیر داره...
اینکه من ادم درونگرایی هستم و زیاد تو خلوت خودمم بی تاثیر نیست...
ولی همین ویژگی های شخصیتی و طرز تفکره که هر آدمی رو منحصر بفرد کرده و باعث تجربیات متفاوتش میشه...

مسافر جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 17:49 http://darhavaliman.mihanblog.com

من ی دوست دارم...
اونهم همین حالت پیداکرده بود
میگفت میدیدم روحم داره ازبدنم جدامیشه
اصلانمیتونسته تکون بخوره...
حتی اینووقتی به یک روان شناس گفت
بهش گفت این امکان نداره...

هر حالت روحی که تجربه نشه و غیرعادی باشه، کلا نفی میشه... حرف روانشناس که حجت نیست...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.