دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران
دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران

خاله زنک بازی

 

 داشتم میگفتم دلم یک خنده از ته دل میخواد...

ماجرا اینجوره:

کل بحث و دعوا کشمکش من و آقا سجاد سر اینِ که هفته آخر سال رو تا 29 ام میخوان تشریف ببرن پیش مادر و خواهرشون و بنده رو همینجور تنهاااا رها کنن،چون خواهراشون دستور دادن؟

و من میگم لاکردار شما چرا اینقدر دلتون هی فرت و فرت برای هم تنگ میشه مگه من خانواده ندارم...

اوشون بنده رو محکوم به درک نکردن خواهراش میکنه چون باباشون مرده و این آقا الان باید نقش پدر برای خواهراش و نقش شوهر برای مادرش رو داشته باشه ... از دایره منطق من خارجِ این اخلاق و رفتارش، پس من چی؟!

آخه اگه کاری هم باشه اون داداشش خونش جفت خونه مادرش ایناست... این همه راه میخواد بکوبه بره اونجا چون آجیاش کارش دارن و شاید با اون داداششون راحت نباشن! 

اونقدر کشش دادم که فهمیدم چرا میخواد بره؟!

میگه آجیام هیچکس و ندارن...تو درک نمیکنی! 

حدس بزنید تو رو خدا برای چی میخواد بره!!!

خواهرش ماشین 206 خریده 19 میلیون اونم با پولا خودش نه دیه بابا ( خوده سجاد خیلی تاکید داره،چون میدونه من غر میزنم سهم دیه باباش و نقد داده به خانوادش) بعد گواهینامه نداره، نمیتونه روشنش کنه، آقا از اینجا میخواد بکوبه بره تااااا کرج که ماشین خواهرش و استارت بزنه!!!!


یک عالمه نوشتم پاک شد

نظرات 3 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 02:46 http://sooskesiah.blogsky.com

خونواده شوهر نیستن که!!! :||||
به نظرم داره کار اشتباهی داره میکنه...
اگه اونا تنهان، خب تو هم تنهایی!!!
البته نمیتونم منکر این قضیه بشم که یه چیز همه جاییه...بابای منم یه نمه مثه ایشونه! :/

خانوادشون خیلی هر کی به هر کی هست... تصمیم ها با خواهراشن

مینا شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 09:35

راستش رو بخوای من یه همکاری داشتم که دقیقا شرایط تو رو داشت.
مدتها با شوهرش برای اقامت استرالیا تلاش کردن.بعد درست وقتی که اقامتش درست شد یهو پدر شوهرش تصادف کرد و مرد.بعد شوهر این خانوم سه تا خواهر مجرد و یه خواهر و یه برادر متاهل داشت که اتفاقا برادره از ایشون بزرگترم بود.شوهر دوستم تازه سه ماه بود که رفته بودن استرالیا که به خواهر فوت باباش و سرپرستی!!! خانواده ش برگشت ایران.یه دو سالی هم این همکار من برگشت ولی شوهره کلا وقف خانواده ی خودش بود.آخرشم دوستم حوصله ش سر رفت و دست پسر 7 ساله ش رو گرفت و با هم رفتن استرالیا چون اونجا اقامت دایم داشتن.الآنم پسرش داره 12 ساله میشه.طلاق هم نگرفتن .خیلی خوب و خوش با هم در ارتباطن.تعطیلات هم یا دوستم با پسرش میان ایران یا شوهرش میره اونجا.هر دو هم خیلی راضین.در واقع هر دو به هدف خودشون رسیدن و دنبال کاری که دوست داشتن رفتن...

چه تصمیم عاقلانه ای گرفتن ، اینکه یک مرد دوست داره زندگیش رو وقف خانوادش کنه دلیلی نمیشه همسرش هم بخواد این کار رو کنه و اجباری باید حتما گوش به فرمان شوهر باشه...
خیلی سخته بخدااااا... این همه از خودگذشتگی اصلا عاقلانه نیست و در پایان فقط پشیمونی میاره...

مینا شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 09:59

عجیب اینکه شوهر اونم پول دیه ی باباش رو به خواهراش بخشید و عجیب تر اینکه اون خواهر متاهلش با اون پول پرده های خونه ش رو عوض کرد!!!

ما خودمون به شدت به این پول احتیاج داشتیم حداقل بدهی ها رو میداد بقیه اش رو میداد خواهراش، من هیچی نتونستم بگم. اینا قرار بود خونه بخرن بنام مادرشون به همین دلیل پول رو سجاد کامل بهشون داد ولی گویا این اتفاق نیافتاد، اون خواهرش ماشین خرید، اون یکی گوشی اپل... از بقیه خریداشون خبر ندارم و برادرشم کلی بدهی داشت مامانش همینجور پس اندازاشو میداد داداشش . بعید میدونم بجز سجاد کسی سهمش رو بخشیده باشه!
واااای خیلی بدجنس ان ، نمیفهمم از این خانواده بدجنس این بشر چرا اینقدر دل رحم و دلسوز به دنیا اومده...
بخاطر حس مسیولیت پذیری این کار رو میکنن ولی خب بنظرم کارهای عاقلانه تری هم میشه کرد بجای این همه از خودگذشتگی...
کل زندگیشونو دادن دست دامادشون، اصلا به برادر یا پسرهاش احترام نمیزاره...
حتی امسال عید اون داداش بزرگه برنامه عید و مسافرت چیده برای خودش ولی ماها باید چند روز خونه باشیم و بریم بمونیم خونه عموش بخاطر پدرش!
به این همه چی میتونن بگن ولی به داداش بزرگه نه!...
داداش بزرگه بعد هفت باباش رفت سه تیغه کرد، عین خیالش نبود ولی فامیلاشون که بعد چهلم رفته بودن آرایشگاه کلی گلایه میکردن...
کارهایی میکنن که مغز سر هر بشری سوت میکشه حوصله ندارم ازش بنویسم چون وقتی بهش فکر میکنم اعصابم خرد میشه..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.