شاهـد مـرگ غمـ انگیـز بهارمـ چه کنمـ
ابـر دلتنــگمـ اگــر زار نبــارمــ چـه کنــمـ
نیسـت از هیـچ طـرف راه بـرون شـد ز شبمـ
زلــف افشــان تـو گردیـده حصـارمـ چــه کنمـ
از ازل ایـل و تبــارمـ همــه عاشــق بـودنــد
سخـت دلبـستـه این ایـل و تبـارم چـه کنمـ
مـن کزیــن فاصــلـه غــارت شـده چشـمـ توامـ
چــون بـه دیـدار تـو افتـد سـر و کــارم چـه کنمـ
یـک بـه یـک با مـژههــایـت دل مـن مشغــول است
میـــلـههـــای قفســمـ را نشمـــارمـ چـــه کنـــــــمـ
- - - - - - - - - - - - - - -
سیــد حسـن حسینـی
سلام عزیزم کجا بودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلم برات تنگیده بود مرسی از اینکه از نوشته م تعریف کردی منم شعرت رو خووندم. قشنگ بود
موفق باشی نانایی
امیدوارم همیشه آبی تر از دیروز باشی
بووووووووووووووووووووووووووووووووس
ممنون که بم سر زدی
خب قشنگ مینویسی دیگه
ممنون عزیزم. این شعر رو بهت تقدیم می کنم...
من و تو مثل دو شاخه
من و تو مثل دو برگ
من و تو فارغ از افتادن و مرگ
چند روزی روی درخت احساس
هم دل و همره و همسان بودیم
یک دل و جان بودیم
چه شد آن وجد و خیال؟؟
چه شد آن حالت و حال؟؟
چه شد آن چشمه ی پاک؟؟
چه شد آن آب زلال؟؟
من این شعر رو خیلی دوست دارم. امیدوارم که تو هم خوشت بیاد نانایی.
ممنون بابت این هدیه خوب
شعرت خیلی قشنگ بود میسی
سلام.وبلاگ قشنگی داشتی.امیدوارم در دانشگاه موفق باشی منم امسال قبول شدم مدیریت بازرگانی.غیر انتفاعی.از اینکه به وبم سر زدی ممنوم
شمام موفق باشی
ممنون از اینکه سر زدی