گاگول بــازی مام به خیر و خوشی تموم شد

ماجراهـای امروز:

با داداشم رفتــم ولی اصلا اصلا نگاش نکردم، سلامم نکردم

بــم میگه من تو رو تهــدید کردم!!!

میگم نگفتی!! ... نگفتــی!!! اسلحــهم رو گذاشتم تو صندوق عقب ماشین اگــه پسری بودی میکشتمت گفت آره، خواستم بگم غلط میکنـی کوو حکم تیرت ولــی فقط گفتم شمــا حکم تیرم دارید مگه!!!!؟؟ هیچی نگفت گفتــم نگفتیـد نمیدونم من فلــانی ام الان زنگ بزنم میان میگرنت!!! دیگــه کلا لال شد،،،، گفتم اون آقا، دوستتون کم به من توهین کرد!!!؟؟،،،

نشست نصیحت کردن!!! من کلا بی ادبانه بش گفتم خودمم میدونم (( خواستم بگم کم روضه بخون ))

بـه من میگفت تو مثه دختر منی !!! منم گفتم اگه اینجوریـه شما از دخترتونم امضا میگیرین!!! بــازم هیچی نگفت...

نمیدونم دیروز چرا اینجوری نبودم(( داداشم اینجوری شده بود این تویی!!!))

دیروزم نسبتا اینجوری حرف زدم ولی چون داداشم بووود دیگه هیچی نتونست بم بگه و تهدید کنه

بش گفتم من دیروز اگه اومدم پیشتون واسه این بود که اگه میتونم کمکتون کنم ... ولی پشیمون شدم

الان که باز قضیه رو مرور میکنم میبینم من چقدر خرم!!!

اون کاغذ بمــاند محتواش چی بود که من دیروز داشتم میمردم... پــاره شد... 

آخرشم دراومد گفت اگه کاری داشتی میخواستی بیای تو آموزش پرورش ما در خدمتیم(( منم اینجوری نگاش کردم))تو دلم گفتم خدمتت بخوره تو سرت...

بش محل ندادم اومدم بیرون...

تو خونه:

همه کلی سرزنش که تو چرا یکی بت زنگ میزنه میری، چرا سر از خود یه کاری میکنه (( تو دلم اینجوری بودم!!! در ظاهر اینجوری))

چرااا جواب تلفن های غریبه رو میدی؟؟ چرا ؟؟؟!!! چرا کسی تهدیدت میکنــه، تهدیدش نمیکنــی!! تو دختری هیشکی نمیتونـه بت زور بگـه!!

خب خیلی از این حرفــا... (( منم بوووووووووووووووووووق))

 آخرش اون یکی داداشم گفت تو اصلا چرا گوشی داری(( خدا رو شکر جواب اینو میتونستم بدم))

بــازم خداروشکر که داداشم اینجا بود خدا جونم شکرت