دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران
دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران

کـــارهای خبیثـــــانه من

از این آدم های حسود دیدین که؟!!! از اینایی که هر کاری کنی میگن: 

eeeeeeeeee  ... 

خب حالا مگه چی شده یا چیکار کرده!!! و ... 

 

حالا اصل مطلب: 

زهره یکی از هم کلاسی هام خیلی حسوده!! ( از کارا و حرفاش و دروغاش که خودم همه اینا رو به حساب بچه بازیاش میزارم) 

هفته پیش من یه انگشتر دستم کردم! بعد دیدش میگه مبارک باشه؟!!!!!!!!!!! ( همراه با چرخش سر و کشیده بخوانید) 

منم مثـــه این خرا فک کردم خودکارم و میگه که تازه خریده بودم! میگم چی اینو میگی؟!!! میگه نه اونو کلی دورو برم ونگا کردم میگم چی؟!! میگه انگشترت رو دیگه!!! منم دیدم داره هی چش چش میگنه گفتم مرسی عزیزم!! اولش فک کردم خود انگشتر رو میگه بعدش یادم افتاد اوه اوه اوه! فک کرده من دوس پسر دارم! از اون جهت گفتــه بود.  

بعد که فهمیدم از چه نظر فکر کرده گفتم بزار بزارمش سرکار!! 

بم میگفت تو چقدر آب زیر کاهی چند مـــــــــــــــــــــــــــاه ـ ( کشیده بخوانید )تو نباید به ما بگی حالا اسمش چیـــه!! گفتم خب چی میگفتم!!! بعد سرم وچرخوندم استاد داشت بد نیگا میکرد! اسم و اینام نگفتم... 

من اینو به دوتا از هم کلاسی هام گفتم که سوتی ندن جلوش! بعدش از یکی دیگه از همکلاسی هام پرسیده که فاطمه راست میگه: اونم گفته آره! بعد گفته حالا طرف کی هست! دوستتم بش میگه نمیدونم والا یه پسره چند ماهی میشه با هم آشنا شدن پسره مهندس فلانـــه! کارش چیــه و ... ولی اصلا فاطمه چیزی به ما نمیگه! منم نه پسره رو دیدم! نه عکسی! فاطمه هیچی نمیگه!! فقط میدونم میخواد بیاد خواستگاریش که حلقه کرده دستش!!! Hippieاونم میگه eeeeeeeeee خب حالا مبارکش باشه! نیگا چقدر شانس داره! فاطمه که سر کلاس و تو دانشگاه اصلا به پسر اهمیت نمیده و به خودش نمیرسه اینجوری وضعش !!!!! ( منظورش آرایش کردن در حد کوفت و اومدن به دانشگاه و این چیزاس) اونوقت من که این همه سنگین و نجیب و خوشگل تر و ... باید تنها بمونم!!!( تشدید دار و مد دار و خلاصه خاله زنک بازی بخونید ) منو بگید اینقدر خندیدم که نگیــــــــــــــــــــــــــــد!!! دوستم  بم میگه فاطمه خاک بر سرت من اینجوری دربارت گفتم هی نیای جلوی این بگی ترشیده ترشیده! هاااااااااااااااااااااااااااااا منم گفتم اوکی هستم تا آخرش بریم!! این داستان ادامه دارد!!!  

دیروز حس خیلی خوبی داشتم از اول صب تا آخر شب جس مفید بودن و اینا! بین دو تا کلاس از بیکاری گفتم بچه ها بریم گل فروشی! رفتم دلم گل خواست واسه خودم دو تا شاخه گل مریم خریدم ( ناگفته نماند که گل فروشی ارزون حساب کرد دو تا رو داد 500 گفتم یه ذره تزیینش کنه و اینا بش 1000 دادم) دوستامم بر حسب جو گیری خریدن ولی برای د.پ های (دوست پسر) محترمشان!! کلاس داشت شروع میشد منم نمیتونستم اینا ببرم سر کلاس دیگه !!! گذاشتم تو همون گلفروشی رفتیم سر کلاس! کلاس که تموم شد رفتیم گلهایمان را گرفتیم و اومدیم من تنهایی با تقریبا میشه گفت دسته گل در خیابان! از بخت زیبای من همکلاسیم آقای جابری منو دید ( این آقا سنی تقریبا بالا داره + زنم داره و ...) گفت خانم ح من اصلا راضی به زحمت شما نیستم به خدا! منم که نمیدونستم چی بگم! خندیدم و نیشم رفت تا بنا گوش گفتم با اجازتون و میخواستم راه بیافتم! گفت حالا یه دسته گل بزرگتر میخریدین! منم که نمیدونستم چی بگم گفتم نمیخواد بسِِِشـــه!!! رد شدم و اومدم رسیدم به شیوا هم خونه ایم حرف زدیم و دیدم د.پ اومد سراغش و رفت و آقای جابری ام حس کردم منو دید کنار سمند د.پ شیوا!!! و واااااااااااااااااااااااااای!!( حالا زیاد  مهم نیست به درک که دید) امروز سر کلاس میگه خانم ح مبارک باشه!!! شیرینیش کو پس!! منم مطابق همیشه فقط خندیدم و نگاش کردم چون اگه میگفتم بیخیال واسه کسی نبوده شروع میکرد دست انداختن و که ما بخیل نیستم که ووووو و خندیدن و دیگه یکی بیاد اینو جمع کنه! گفتم بزار هر چی دلش میخواد فکر کنــــه! از کلاس که داشتم می اومدم بیرون با لبخند و خیلی جدی میگه خاونم ح مبارک باشه! منم گفتم مرسی با لبخند همیشگیم! رفتیم بیرون دوستم یکی کوبیده تو سرم میگه خاک بر سرت کنن با این کارات! منم میگم اشکال نداره عوضش کلی میخندیدم!!  

اینم از داستانای این هفته من که فک کنم ادامه داشته باشه!!! 

خودمم داره کم کم باورم میشــــــــــــــه د.پ دارم 

 

 

فافانوشت1:با مرضیه  رفتیم تو دانشگاه بیرم دستشویی که نیگا آیینه کنیم رفتیم داخل دیدم هاجر اومده میگه بایید بیرون!! میگم چرا میگه اینجا دستشویی برادران شده!!! بیش از 100تا دانشجوی ÷سر بیرون وایساده بود وا داشتنم کرکر به ما میخندیدن!!! بماند که 0خودم از خنده داشتم میمیردم فقط جلو خودم و گرفته بودم!!  

 

فافا نوشت 2:  سر کلاس ترانسفورماتور بدم حوصله این استاد مشنگ بستاکی و رو نداشتم زدم بیرون دیدم زهره ام اومد رفتیم آب خوریم! زهره گفت فاطمه با آسانسور بریم بالا گفتم بپر! ( اسشتفده از آسانسور برای دانشجویان ممنوع است در یونی) رفتیم خاک بر سر این پسرا کنن ما هی میزدیم بالا اونا هی باز ما رو برمیکشدوندن پایین دیونه شدیم چند دقیقه ای به همین منوال گذشت که ابراهیمی حراست محترم دانشگاه اومد و گفت این آسانسور و شما ... فک کنم میخواست حرف زشت بزنه مام زذیم بیرون من با افتخار که انگار نه انگار اتفاقی افتاده و زهره داشت خجالت میکشید! پسر دراومد گفت ما نبودذیم به خدا گفتم تو رو خدااااااااااا!!! از پله ها رفتیم تو کلاس و زهره ام گفت فاطمه من با تو دیگه هیچ جا نمیام تو آبرو آدم و میبری! منم داشتم میخندیدم گفتم بیخیال بخند اینا میگذره خاطره میشه!  اینام پسرن زیاد مهم نیستن که بخواد آبروت بره! 

 

الانم که کافی نتم کافی نت داره میبنده فک کنید دارم با خودم میگم! کاش ببنده نفهمه من این توام اونوقت تا صب میترکونم اینترت و ....

نظرات 14 + ارسال نظر
نشیمو چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 23:13 http://kalepook.blogsky.com

عاشق این کارام اینقد فاز میده!!
ینی بعضیا رو باید بزاری سر کار اساسی:))

خیلی کیف میده ولی چون دوست ندارم سرکار برم این لذت فقط با کسانی تجربه مبکنم که سرکارم گذاشته باشن

مهسا پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:31 http://deleasemooni.blogsky.com

بهزاد پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 19:48


خیلی باحالی آجی اینجا رو خوندم یعنی مردم از خنده
هفته پیش من یه انگشتر دستم کردم! بعد دیدش میگه مبارک باشه؟!!!!!!!!!!! ( همراه با چرخش سر و کشیده بخوانید)
((=
ای وای فکم درد گرفت
نمیدونم چی شده برا کلاسش دوست پسر پیدا میکنن!!!!!!!!!!!!!!
هدف پسرا که مشخصه ولی این دخترایی که پسمل بازی میکنن بعضی موقع ها دلم بحالشون میسوزه
من خودم پسرم اینو میگم
پسر= شیطان
گام به گام مخ دخترو میزنه
همین دوست خودم با هم رفتیم دم در دوست دخترش که کتاب ازش بگیره تو راه اون یکی جی افش زنگ زد انقد قشنگ حرفای عاشقانه زد خودمم یه لحظه عاشق رفیقم شدم
میگفت فرادی(فرهادی) دخترا خیلی ساده ان خیلییییییییییییی
راست میگه
------------------------------------------------------------------
نمیدونم من که جی اف ندارم اصلن ( این چند ماهی که به بلوغ فکری رسیدم )خوشم نمیا ازین کارا (اگه هم خوشم بیا بهم نمیدن)از دختری خوشم بیا میرم ازش خواسگاری میکنم کی حال دروغ گفتن و زنگ و اس و... داره
به نظر من ارزش دختری خیلی زیاده که ازش خواسگاری کنن نه اینکه پیشنهاد دوستی بدن
خیلی جالبه کمتر پسری دوست داره با دوست دخترش ازدواج کنه!!! به سن ازدواج که رسید میره دختری پیدا میکنه که پاکه
چقد فک زدم
------------------------------------------------------------------
آجی جون بعدا میام حسابی اذیتت میکنم
این دفعه نشد

بیخیال دختر پسرا خودت چطوری؟

به نظر من تو جامعه اینقدر زیاده که دختری که با پسر یا پسری که با دختر دوست میشه میدونـــه چیکار داره میکنـــه! جایی واسه دل سوزی نداره!
منم با پسر سازم نمیشـــه! با حرفای عاشقانه ام سازم نمیشـــه! با پسری که کل انداختم و با هم فقط تریپ ضایع کردن هم برداشته باشیم بیشتر میتونم حرف بزنم!
فک کن من پسر میبینم راهم و کج میکنم چند روز پیش یکی از بچه های دانشگاه که قبلا اتفاقی باش آشنا شدم میگه چرا وقتی من و میبینی راهت و کج میکنی؟! هی میخوام ازت بپرسم چرا پات لنگ میزنه فرار میکنی؟!!!! منم گفتم من اصلا شما رو نمی بینم شما کی من و دیدی؟

چی میگی من هر کی و دیدم رفته دوست دخترش و گرفتـــه

اصلا به ما چه!!!!!!!!!!!!
------------------------------------------------------------
بیشتر بیا سر بزن
منتظرتم داداشی

نازنین زینب شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 http://zendegikon.blogsky.com

کار خوبی میکنی خاطراتتو مینویسی بعا که بخونیشون کلی میخندی
من که اعتقاد دارم بهترین دوران زندگی آدم دانشگاهه

جدیدا به این کار روی اووردم حس خوبی بم میده

همه اینو میگن! امیدوارم همه دورانـــا قشنگ باشه واسه همه

نازنین زینب شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 http://zendegikon.blogsky.com

راستی از وبت خوشم اومدی
اجازه میدی بلینکمت؟!

قربونت برم نازنین جوون
خوشحال میشم، منم لینکت میکنم

نازنین زینب شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 15:40 http://zendegikon.blogsky.com

لینکت کردم دوستم

مرسی عزیزم

نونوچه شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 20:42 http://nonoche.blogsky.com

یوووووووووووووووووووووووهوووووووووووووووووووووووووووووو
دختر خالهههههههههههههههههههههههههههههههههههه
حسود هرگز نیاسود دخمله بیتلبیت

هووووووووووورااااااااااااااااااااا دخمل خاله جونم
اصلا نیاسود!
دختر خاله دارم عذاب وجدان میگیرم گاهی ولی فقط گاهی هاااااااا

نونوچه شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 20:47 http://nonoche.blogsky.com

جدیدا چقد طولانی نوشت میمویسی
اوووووووووووووف!!! دستشویی برادران خیلی افتضاح باحال بود

خب خاطره هام طولانی اند دیگه
خیلی افتضاح بود گفتم تا یه هفته نرم دانشگاه فراموش بشم! بعد بقیه بچه ها تعریف میکردن ما رفتیم مقنعه ام دراووردیم پسر اومده داخل یا یکی دیگه میگفت اصلا به روی خودم نیورودم رفتم همه کارام و کردم بعد اوومدم بیرون!!!! و ... دیدم وضع بقیه از من خراب تره گفتم بیخیال ولی خیلی افتضاح بود

نونوچه شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 20:48 http://nonoche.blogsky.com

دوووووووووووووووووووستت دارمممممممم دخمل خاله

قربون دخمل خاله خودم برم من خیلی خیلی بیشتر دوکست میدارم

زهرا یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 http://kolbe-asheghi.mihanblog.com

خیلی بامزه بود منم د.پ ندارم اگه خواستی د.پ پیدا کنی برامنم یکی بذار کنار لازم میشه

حتما اگه خواستم پیدا کنم یه جین پیدا میکنم بعد با کمی سود میفروشمشون بالاخره زندگی دانشجویی و خرجاش

نونوچه یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 19:10 http://nonoche.blogsky.com

بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس
بوس بوس بوس بوس بوس بوس بوس

قربون دختر خاله مهربونم

مهسا سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 20:09 http://deleasemooni.blogsky.com

با جمله بالا واقعا موافقم...بهشتو میگم...

نونوچه جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:58 http://nonoche.blogsky.com

بیخیال عذاب وجدان دختر خاله

داره بام کنار میاد

مترسنج سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 19:38 http://www.dar300metri.blogsky.com/

خدارو خوش میاد این همه شیطونی؟!

آخی چه روزهایی بود...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.