دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران
دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران

امروز رفتم جواب نامم و بگیرم دیدم ارجاش دادن آقای بزرگ پیمان! 

با شیوا رفتیم! بماند که ایشونم لر رو مسخره کرد و واقعا واسش متاسفم!  

خب جلوش کم نیووردم  و هر چی گفت جوابش و دادم! همش اراجیف و شر رو ور میگفت خیلی حرصش میگرفت جوابش و میدادم! آخرم دیگه اومد از اینکه حتی اگه حق با شمام باشه بازم حتی اگه اسمتونم بره تو کمیته انضباطی واستون بد میشه! مثلا بعدا اگه بخواید برید سر کار از اینجا استعلام کنن باز مینویسن اسمش در کمیته انضباطی بوده ولی حق با ایشان بوده است! خب کلی از این اراجیفــــا گفت! 

میگفت اینا بچه بازی! گفتم خب تمام قانونای خدام و پیغمرا واسه همین بچه بازیا اومدن دیگه! دیگه این جمله رو نمیگفت!  بعدم میگفت اگه بخوای پیگیری کنی کسی دنبالش و نمیگیره و... هیچ کاری نمیتونی کنی ! در منظورش این بود که قانونی وجود نداره!!! خاک بر سرش کنن با مشاور عالی بودنش!

دیگه جوری شد که عصبانی شد و کردم بیرون بعدشم گفت مینویسم بره کمیته انضباطی! منم همون لحظه بیش از حد حس خوبی بم دست داد و فکر کردم پیروز شم همین که زیر بار حرف زور نمیرم خودش خیلی حس خوبی بم میده!  

 

میدونم آخرشم هیچ اتفاقی نمی افته و لی خب دارم کار خودم و میکنم! 

 

نظرات 14 + ارسال نظر
محبوب یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 22:00 http://mahboob-mahboob.blogsky.com

درووووووووووووووووووووووووووود
البته منم حدس میزنم آخرش اتفاقی نمیفته اما اولش یکم مبهم بود.... دقیقا چیو قراره بفرسن کمیته انضباطی؟؟
وبلاگ گرمی داری عزیزماز نوشته هات لذت بردم

سلاااااااااااااام دوستم
شکایتم و بفرستن کمیته انضباطی مثلا رسیدگی بشه!

ممنون لطف داری

بهزاد دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:52


آجی جون
من اومدم وبت سر زدما پست قبلیتو خوندم
ولی انقد حالم گرفته شد نتونستم نظر بدم
یعنی من باهات بودم میگرفتم خفش میکردم
چقدر پسرای کلاستون بی غیرتن همچنین اون دختره که نگرانه رابطشه
باز بگو چرا آلپاچینو رو دوست داری یه فیلمی بود بازی کرده بود استاد دانشگاه بود یک از دخترای دانشگاه بهش پیشنهاد داد گفت:من ازون استادایی نیتم که با دانشجوهام رابطه داشته باشم اونا که دین ندارن حداقل پایبند به یه اصول اخلاقی هستن ولی اینجا

به بی غیرت گفتن زکی
اینجا هیچی، فقط یاد گرفتم سکوت کنم.

نازنین زینب دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:10 http://zendegikon.blogsky.com

فافا جونم تا حالا باید فهمیده باشی که همه اینا لنگه همون میرتیکه بیشعورن!
بنظر من اصلا کار خوبی نمیکنی که باهاشون بحث میکنی
اینم بدون که آدما خیلی دورو شدن
از یکی مثل هاجر نباید حرص بخوری چون زود خودشو نشون داده ولی بیشتریا دورویی میکنن و تو موقعی که انتظار نداری میکشن کنار
مواظب باش آخرش تنها نمونی عزیزم

اره زینب جون. همشون شبیه هم اند.
دیگه با هیچ کدومشون حرف نمیزنم. خیلی اشتباه کردم. خدا رو شکر ترم آخرم و دارم تموم میکنم دیگه هیچ کدومم نمی بینم.
خیلی دیر فهمیدم ولی خدا رو شکر فهمیدم که از کسی انتظاری نداشته باشم.
قربونت برم عزیزم هنوز دوستای خوبی دارم هم تو دنیای واقعی هم تو دنیای مجازی دوستایی مثل شما و خدا رو خیلی شکر میکنم

بهزاد سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 00:25


آجی اگه آدرس وبمو ندادم بهت معذرت میخوام
من وب قبلیو رو کاری کردم که اگه کسی رفت خودبخود منتقل بشید به وب جدیدم برا همین پیش خودم گفتم شاید دوست نداری بیای و نظر بدی
ببخشید که ناراحتت کردم مارو تحمل کن
گل

کوفت
نمی بخشمت نمیدونمکی راه اندازیش کردی! فک میکردم این کار رو کنی میرفتم ولی خیلی وئقت بود نرفتم آدرس قبلیت!!!!!
حالا بش فک میکنم شاید بخشیدمت!
بلبل

نازنین زینب سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:14 http://Zendegikon.blogsky.com

فافا من رمزتو ندارم

آخه پر از قضاوت های بیجای خودم و پیش داوری هام

دیونه پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 22:32 http://mymina.blogsky.com

سلام آبجی فافا چطوری؟
چه خبرا؟
یادی نمیکنی.

سلام داداشی
یوهوووووووووو کجایی داداشی؟
من میام وبت نیستی بخدا

مژ یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:48

فافا برزگپیما
به قول بابام ایرانپیما
کمیسیون انظباطی چرا؟

کوفت پیمان

شلیر یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 18:22

سلام فافا جون/از انجایی که ملاحظه میکنم کلاس شمام دست کمی از این بچه های کلاس ما ندارن.خدا به دادمون برسه با این همکلاسیا.تو همکلاسیم شانس نداشتیم

ای بابا خواهر!!!!!!!!!!
آره بخدا رشته های دیگه پسرا چی هوا این دخترا رو دارن اون موقع ما به خون هم تشنه ایم

نونوچه یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 21:11 http://nonoche.blogsky.com

هعیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی... رمز بالا رو برام نفرستادی

فرستادم هاااااااااا

نونوچه یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 21:13 http://nonoche.blogsky.com

منم وقتی زیر بار حرف زور نمی رم حس خوبی دارممممممم دخمل خاله

خیلی کیف میده مخصوصا بالا دست خودت باشه! حس کنی داری با دم یه شیر( پاستوریزه )بازی میکنی

نونوچه یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 21:19 http://nonoche.blogsky.com

خلاصه از من گفتن بود ... رمز بالا رو بفرست

بهزاد سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:10

کجایی آجی ؟
دلم برات تنگ شده

همین ورا

اوهوم منم همینطور

نازنین زینب شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:41 http://zendegikon.blogsky.com

بگو قابل ندونستی رمزتو بدی دیگه
شوخی میکنم هرطور راحتی عزیزم

مترسنج سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 20:05 http://www.dar300metri.blogsky.com/

الان چه حسی داری این ماجرا رو میخونی...
همون خط آخر ؟! مگه نه؟! هیچ اتفاقی نمی افته!
میدونی مهندس ! ما اگرم خدای نکرده بمیریم هم هیچ اتفاقی نمی افته! پیامبرشم فوت کرد روزگار از چرخش نایستاد...مهم اینه که بقول خودت با وجود ترسها و سختیها،شجاعانه یه کاری کرده باشیم...همین الانش هم همه افکار و نگرانیهامون بیهودس... بقول خودت همش بازیه..

انگار به این یادآوری احتیاج داشتم. مرسی که منو اوردی اینجا.
چرخ روزگار داره میچرخه. دقیقا همینطوره باید کار خودمونو کنیم با اینکه میدونیم هیچ اتفاقی نمی افته...
ممنون بابت این کامنت ها

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.