گزارش کار روزهایی که گذشت

سلاااااااااااااااااااااااااام

امتحاناتم 6-ام تموم شد و من دیروز یعنی 9-ام همه وسایلم و جمع کردم 

اومدم خونه.

خب امتحانات و یکی پس از دیگری گند زدم رفت. و ممکنه یعنی نه حتما باز مدار رو می افتم!!!! آآآآآآآآآآآآآآآآااااه خدا!!!! این مدار1 من انگاری طلسم شده.

یعنی میشه بم نمره پاسی و بده! ای گند بزنن به استادش! امتحانش خیلی 

سخت بود. نصف که نه همه بچه ها بجز 4-5 نفر 15دقیقه اول بلند شدن برگه هاشون و دادن نصفی ام که رفته بودن حذف کرده بودن!

خب یک واحد دیگه مونده، اینم سه واحد! میشه 4 واحد! تابستون و که خدا نگرفته!

تازگیا ثبت نام کردم کنکور کاردانی به کارشناسی! یعنی باید جدی تر بخونم!!

حس خوبی دارم. همه برعکس من بودن میخواستن بیان دلشون گرفته بود.

ولی من خوشحال بودم چون از دست هم خونه ای (...)و آدمایی که می دیدم 

و دوست داشتم خفشون کنم (منظورم همکلاسی هام ِ)راحت شدم.

و ناراحت بودم چون دوستای خوبم دیگه نمی دیدم! دوستای جدیدی که اوقاتم

و باشون میگذروندم! امامزاده رفتنای نصفه شب تا ساعت 12! تو پارک موندنای

تا 12شب! نشستن وسط میدون 17 شهریور تا 12 شب تنهایی (نزدیک خونمون

بود هاااااااااااااا)، کارایی که نمیشه دیگه انجام بدم. دلم واسه اینا خیلی تنگ

میشه! کلا ماه آخر شیفت تفریحاتِ من شده بود 8 شب تا 12 شب!!!!

وای اگه بابام بدونه!!حسابم با کرام الکاتبین ِ

دلم خیلی واستون تنگ شده! هنوز میام