پشیمونــی بی فایـدس

با خواهرم داریــم رد میشیــم از خیابــون

من: آجــی نگاه اون پسـره کن

خواهـرم: کدوم؟؟؟

من: همون که لباس آبــی تنشــه دیگه!

خواهرم: 

من: چیــه خب! حالا یـه بـار از یکی خوشـم اومد خووووو چرا اینجور نگا میکنی؟؟ اصلا غلط کردم

خواهرم: فاطمــــــــــــــــــــه؟؟؟؟

من: چیــــــه؟

خواهرم:میدونی ایـن کیــه؟

من: نــــــــــــــه

خواهرم: این همونــی ِ کـه مامان و خواهرش سه بار به مامان گفتن که بیان خواستگاری جنابعالی قصد ادامه تحصیـــــــــــل داشتی

مــن: نگـــــــــــــــــو خب دیــگه الان نظرم عوض شد برو بش بگو بیــــــاد