دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران
دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران

نهــمین آیــه

 و ای رســول ما دائــم دعـا کن که بـارالها! مـرا بـه قـدم صـدق داخـل  

و خـارج گـردان و بـه مـن از جــانب خــود بصیــرت و حجـت روشنـی  

که دائـم یـار و مـددکار باشد عـطا فرمـا. 

 

آیه ۸۰ سوره اسراء

بــــدون شرح!!!

قدیما ما نقاشی میکشیدیم...

توش یه خونه برزگ بود وسط صفحه که چراغ هاش همیشه روشن بود، گل و درخت و یه دختر بچه که خندون بود که گل دستش بود یا دستش تو دست مامانش...

بعضی وقتام یه حوض و چن تا اردک، یه آسمون داشت که همیشه آبی بود و با چن تا تیکه ابر و چن تا پرنده و خورشیدی که همیشه می درخشید و  گاهی ام یه رود با چن تا ماهی رنگی...

گاهی ام ماشین میکشیدم، فقط یادمه یه چند باری بیشتر نشد که کامپیوتر میکشیدم که خودم مثلا پشتش نشسته بودم...( قیافه مدیریتی تو دوران کودکی)

آخرش میخوام به این نتیجه برسم که بیشتر نقاشی ماها عناصر طبیعی بود...

امشب نشستم کنار دختر داداشم میگفت نقاشی کنیم، 4تا نقاشی کشید...!!!

توش چیزای جالبی بود!!!

یه خونه گوشه ورق  نقاشیش با یه در و دو تا پنجره با دو تا لامپ که یکیش رو خاموش کشید یکیش رو روشن ( میگفت برق زیاد مصرف میشه باید صرفه جویی کنیم )،یه نردبون با آدم روش که داره میخ میکوبه به دیوار... جالبه امواجم واسش کشید میگم این چیه میگه صدای میخ!!!!!!

چراغ راهنما!!!! و پر از خیابون های تودرتو که پر از ماشین باشه!!!

خورشید کوچیکی که اصلا پیدا نبود ( من بزرگش کردم) ابر که نداشت... از گل و درختم که خبری نبود!!!

بش میگم از این چیزای خوبم تو نقاشیت بکش، میگه نه وایسا وایسا تا بت بگم !بازم نقاشی های خودش رو میکشه

اون امواج رو که کشید داشتم شاخ در می اوردمبه مامانم میگم: مامان من 5 سالم بود هِر و از بــِر تشخیص نمیدادم ، این واسم امواج میکشه

تو تمام مدتی که داشت نقاشی میکشید این مدلی بودم

3سالش که بود میپرسیدم میخوای چه کاره بشی؟میگفت: آسانسور! یک هفته باش حرف زدم تصمیم گرفت مامان بشه 

دارم به این فکر میکنم که آینده دنیا چی میشه با این همه پیشرفت!!!




عیــد فطـــر مبـــــااااااااااارک

عید فطر، عید پایان یافتن رمضان نیست، عید بر آمدن انسانی 

نو از خاکسترهای خویشتن خویش است، چونان ققنوس 

که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود.

رمضان کوره ای است که هستی انسان را می سوزاند 

و آدمی نوپـا جانی تازه از آن سر بر می آورد. 

فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست، 

بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است. 

به مناسبت که رمضان با سحرها و افطارهایش، با 

شبهای قدر و مناجاتهایش از ما آدمی دیگر بسازد. 

اگر درعید فطر درنیابیم که از نو متولد شده ایم، 

اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم، 

عید فطر عید ما نیست. 


عیــدتـون مبـــــااااااااااارک