۱ )
نمیدونم چم شده...
معدل ترم اول: 15.47!!!!! حالا این خوبه یا بده؟؟؟؟!!!؟؟؟
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ
۲))
یه بیت شعر که جدیدا بش علاقمند شدم:
بـ ــه راه بـــ ــ ــادیـ ـ ـه رفتـ ـ ــن بــ ـه از نشستــ ـن بــاطـ ـل
کــ ـ ـه گـ ـر مـ ـ ـراد نیـ ـابـم بـه قـ ـ ـدر وسـ ـع بـکـ ـ ـوشــ ـم
ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ
۳)))
به قول جناب ِ آقای انیشتین:
حــماقــت حــدی نــدارد
واسه اینکه یه آدم رو بشناسم مجبور شدم خودم رو کوچیک کنم،
و روی کار من جز حماقت اسم دیگه ای نمیشه گذاشت ...
شاید خیلی دیر ولی به این نتیجه رسیدم که آدم ها تغییر نمی کنند
خیلی ها ممکنه بتونن عادت هاشون رو برای رسیدن به هدفهاشون تغییر بدن
ولی اون آدم هایی که میخوان خودشون رو از برده بودن نجات بدن
و تبدیل به مبارزه گر بشن خیلی کمه...
بازم طبق نظریه نسبیت جناب آقای انشتین:
هیــچ چیـز مطلـق نیسـت همـه چیـز نسبـی ِ
مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی
ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:
پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و
پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.
سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که
بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .
پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.
پسر دوم گفت: نه.. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.
پسر سوم گفت: نه.. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین.. و
باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.
پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها.. پر از زندگی و زایش!
مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از
زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک
فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان
برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!
اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری
“پاییز” را از کف داده اید!
مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!
زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین ؛
در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند!