دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران
دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران

اسباب خود آزاری

ارتباطم رو بطور عمد با خیلی دوستام کم کردم، الان که مثلا میگم بی معرفت نباشم یک حالی از کسی بپرسم، به خودم هشدار میدم و یاآوری میکنم که چرا این کار رو میخوای بکنی؟ یک عالمه با خودم کلنجار میرم، یاد خاطرات، روابطی که توشون آسیب دیدم و ... می افتم و عقب می کشم... 

نباید برگشت به سمت خیلی چیزها... باید دورتر شد اونقدری که از ذهنت پاک بشه احساس دلتنگی... برای بعضی ها نباید دل تنگ شد... 

حال خوبی دارم و میدونم این نتیجه دوری از دوستای مزاحم هم هست... منظورم از حال خوب صرفا خودم بودنم هست. دوستی داشتم که همه چوره رفتارش تحقیر و بی احترامی و نقد بود در حالت معمولی... با فاصله گرفتن ازش خودمو بیشتر دوست دارم...

همیشه فکر میکنم اگه هیچ وقت باهاش دوست نشده بودم الان چطوری بودم!؟...

بنظرم اینطور نیست...

خوابم نمیبره و همش دارم فکر میکنم. یاد حرف سجاد افتادم، بهم میگه: "بخدا مشکل تو اینِ که می شینی هی فکر میکنی، زندگیت رو کن اینقدرم فکر نکن"

هان؟؟؟


* فکر کردن جزیی از زندگیمه... چطور فکر نکنم؟

باید هنوز دیوانه شد:)

یک دوره از زندگیم خیلی با خودم صادق بودم،،،خیلی خودم بودم... طوری که هر کس که میدیدم بهم میگفت دیوانه:)