+ در همان روزی که از کوها و روستاها و ... میگدشتیم یک مرد روستایی و دیدم که داشت دوتا گاوهاش و میبرد چــِراگاه...
در این میان دیدم که یک گاو دیگه در فاصلـه ای دور تر پشت سـرش میرفت!!
میگم: این چرا صاحب نـداره؟! چرا جاش گذاشتــه؟!
بابام : این گوسالــه است!
میگم : خب چه ربطی داره ؟
بابام: گوساله که میگن یعنی این دیگــه!
خودم:
خیلی گوساله خوشگلی بود بش که بیشتر توجه کردم دیدم هم عرض و هم طول مسیری که میرفت طــی میکرد بعد سر پایین بود و علوفه میخورد گاهگاهی ام نگاه میکرد ببینه مادرش کجاس بعد تند تند میرفت پشت سر مادرش و این هی تکرار میشد...
++ و نیـز شاهد کره الاغی بودم که پشت سر مادرش بود سرش و به سمت پایین خم میکرد و جفتک مینداخت! و چند قدمی یک بار این کار رو انجام میداد!
خودم:
از محضر مبارکتون معذرت میخوام ولی الان دیگه خیلی بیشتر معنی کرخر و گوساله ای و که بعضی ها نثار هم میکنن و میفهمم! خدایش تا فبل از این نمیدونستم!
+++ واینک بزغالــه!
هر وقت از در و دیوار میکشم بالا مامانم بم میگـه بز!!
تازه فهمیدم چرا میگه؟!
بز و بزغاله ها همیشه میرن بلندترین جا!
از کوه با شیب زیاد میرن بالا، هی میپرن اینور اونور... کلا آروم نیستن موجوادت زبلـــی اند ازشون خوشم اومده
سلام عقشم.
همه مطلباتو خوندم...
هم باهات هم دردی کردم.هم خندیدم...
سلاک عزیزه دلم:*
ممنونم سارا خانومی :*
خیلی مفهومیه
اون پستای قبلی که کامنتش بستس...اونجا ش خیلی باحال بود که گفته بودی:
آخــه عزیزکرده ، خودشیرین به تو چـه ربطــی داره چـرا من ازدواج نمیکنــم؟ کـه میخـوان با کی ازدواج کنــم؟ نه واقعا بـه تو چـه؟...
هنوز نگفتم بش این حرف ها رو
خستم از این همه آدم فضول!!!!