گاهی که که خیلی خسته می شم حتی روزهام با ناامیدی و بی هدفی سپری میشه! یاد آن آرزوهای قدیمی می افتم که هنوز میشه برای رسیدن بشون تلاش کرد. هدف ، آرزو... نمیدونم چی اسمش و بزارم ولی انقدر بزرگ هست و اونقدر لیاقت میخواد که وقتی دوباره گاه گاهی یادش می افتم احساس می کنم این یادآوری مثل وحی می مونه! مثل این می مونه خدا هنوز رهام نکرده...
زمان الان تو گذشته ی آینده ت هست دیگه
)
سعی کن آینده ت بسازی
(عجب جمله سنگینی گفتم
حواسمون باشه همونجور که امروز، فردای دیروزه، دیروز فردا هم هست.
هنوز خییییییییییییییلی ایده هاست که ماها سمتش نرفتیم...
یه چیزی باید باشه که باهات هماهنگ باشه