من هیچ وقت در انتخاب دوست موفق نبودم! هر وقت دوستی خوب پیدا کردم سریع فاصله ای زیاد بینمون افتاد و دسترسیمون به هم کم شد! و میخوام اعتراف کنم که دوستان صمیمی ام از روی ناچاری اند... تنهایی آزارم نمیده ولی خیلی دوستش ندارم و علت این همه اشتباه در زمینه دوست یابی ام همین است! گذشتم و بعضی کارهام و که مرور میکنم بیشترین رکود زندگیم جاهایی بوده که عزت نفسم و به علت های مختلف از دست دادم...
قبلاها خیلی مورد تعریف و تمجید بودم و از اینکه دیگران ازم نعریف کنن متنفر بودم و کاری کردم که این تعریف ها از بین رفته و جاش و به سرکوفت داده... تعریف و تمجید زیاد مسئولیت آدم و زیاد میکرد و احساس مثبتی بهم نمیداد. با سرکوفتم احساسای مثبتم کم میشه. نمیدونم این خانواده و فک و فامیل بنده حد تعادل ندارن آیا؟ جدای از این حرفا دوست دارم یه کاری کنم که یکی ازم تعریف کنه بهم انرژی بده! اون فرد هم تا حد امکان از خانواده و غیرخویشاوند باشه و کسی جز خودم نفهمه... نیاز دارم کاری کنم که درست بااشه و انرژیم و زیاد کنه...
دوست عزیز دقیقا منم به همین مشکل گرفتارم، فقط آدم باید صبر داشته باشه
با تمام مشکلات به نظر من تا عمرمون تموم نشده باید کاری کنیم برای خودسازی خودمون
سلام
و درود
سلام
و هزاران درود بر شما
وا!
این آرزو خیلی وقته براورده شده!
خدا قوت
نه هنوز !