یه غلطی کردم، که فقط از خداوند منان خواستارم آبرویم را پیش پدرم حفظ کند!
فاطمه نوشت1: یکی با کلی دروغ گولم زد! بدتر از همه دروغاش که اصلا مهم نیست. اون دروغ پایانی بود که باعث شد حرفش را باور کنم...
فاطمه نوشت2: به قول یکی از دوستام میگه: فاطمه نمیدونم چرا همیشه این اتفاقا برای تو می افته (هیجانات و استرسش زیاده از بس) و جواب من: کافی اندکی بر حماقتت بیافزایی و بتونی راحت گول بخوری...
شما دخترا هرچقدر هم زرنگ باشید بازم گول میخورید
ایشالا آبروت پیش بابات نمیره و حفظ میشه
اگرم خدای نکرده آبروت رفت باید بدونی خربزه خوردی باید پای لرزشم بشینی ,مراحل بزرگ شدنه ;کم نیار
نه بابا بهزاد من دوستای تیز و زرنگی دارم...
دعا کن برام...
دعا کن برام! نمیتونم بش چیزی بگم به اعتمادش نیاز دارم.
درسته. تو فکرشم درستش کنم. طرف فعلا کارش پیش من گیره نمیتونه منو به دردسر بزرگتری بندازه...
دعا کن
همیشه خطر کارای احمقانم از بیخ گوشم رد شده
انشاالله که حل میشه:-)
ان شاالله
چی شد آجی؟!
حساب و بستم
خدا رو شکر...
خدا رو شکر...