تنهایی و بیکاری و بی پولی هم عالمی داره هااا!!! مثلا روزا درس میخونم هر وقت دلم بخواد ظرف میشورم و کار خونه میکنم و کتابی بخونی و ... گاهی ام با مفاتیح سرگرمم !
اینترنت و تلگرام و اینجور چیزا دیگه هیچ لذتی برام نداره. هیچی هاااا.... یادمه از بهترین روزهای زندگیم معتاد نت شده بودم!!! ولی الان هیچ رغبتی بهش ندارم!
# امروز جلو آیینه یاد دبیر فیزیک پیش دانشگاهی افتادم. گاهی که میخواست امتحان بگیره من نخونده بودم کلا امتحان نمیدادم. میگفت ورق دربیار میگفتم نخوندم خب چی بنویسم. میگفت دربیار میگم! منم با پرویی یه نیش باز تحویلش میدادم و امتحان نمیدادم! میگفت: اینقدر نخند پیری زودرس میاره. وقتی میگفتم واه اینجوریام نیست. میگفت خط خندت جا میزاره باعث میشه زیر چشت زود چروک بشه! (اینو وقتی بقیه داشتن امتحان میدادن بهم میگفت) امروز نگا میکردم یکم جا گذاشته بود:| یهو یاد نصیحت این دبیرمون افتادم...
در ادامه بگم که صدام میکرد بیا میخوام صفرت رو بزارم. منم میگفتم نمیام خانم ولی یه دونه بزرگ و تو خالیش و بزارید. پررنگم باشه:))))) یادمه 5 نمره کلاسی ام گرفتم. اینقدر پررو و تنبل نبودم هااا وقتایی ام که امتحان میدادم نمرم خوب میشد-__-
هیچ وقت درس خون نبودم ولی نمرات خوبی داشتم اکثر موقع هاا! تنها درس هایی و که خیلی خوندم عمومی ها بود. تاریخ و دوست داشتم و بقیه ام چون حفظیاتم ضعیف بود گریه میکردم برا خودم و خیلی میخوندمشون!!! ریاضی مهندسی شب امتحان خوندم با یه حال خیلی وحشتناک بدی و14 شدم:| ولی معارف رو 4 روز خوندم:|
هنوز ریاضی مهندسی یادمه یه چیزایی ولی معارف دریغ از یه خط یا کلمه که یادم باشه!!
این درسایی که برا ارشد مدیریت میخونم دلم میگیره . مثلا دوس دارم مدار ، الکترونیک، ریاضی مهندسی، ماشین و اینا بخونم. حس میکنم دارم بشون خیانت میکنم...:(
در پایان اینکه بیعاری هم عالمی داره^_^
فاطمه نوشت: منظورم از تنهایی صرفا نبود مخاطب خاص نیست. کلا تو خونه مگه بابام و اذیت و آزار کنم یه تنوعی داشته باشم یا کمی با مامان و ... حرف بزنم. بیشتر تو سکوتم و با نشخوارهای ذهنی خودم درگیرم....
بعدا نوشت: کلا مشخصه من با گوشی میام هااا!!! نه رنگ و میتونم تغییر بدم نه اسمایلی بزارم:|
ریاضی مهندسی14شدی!
اونوقت میگی وحشتناک!؟
ماها چندهفته هم که میخوندیم بالای 10بزور پاسمون میکرد...
خوشحالم که دوران جولان اساتید عقده ای تموم شد...
اگه برگردم...آخ اگه زمان برگرده به گذشته میدونم با اون ادما که حرمتشونو نگه داشته بودیم چیکار کنم...
حال جسمیم وحشتناک بد بود. سه روز وقت داشت نتونستم بخونم! جونم به مرور های کوتاه هر هفتم بود وگرنه مطمنن پاس نمیشد:|
استادش نرمال بود ولی خب بازم 50 درصد افتادن از همون کلاس! و تا ترم ها درگیر ریاضی بودن. یادمه عده ای بعد تحویل پروژه معرفی به استاد میگرفتن که فقط پاسشون کنن برن!
اساتید روی ریاضی مهندسی خیلی خیلی سخت گیرن. نمیدونم چرا!؟
اون اساتید عقده ای هنوز هستن وای وای مخصوصا رشته های برق و کامپیوتر مخصوصا اساتید زن...!!! روانی اند بخدا!!
اون سکانسی که توصیف کردی:
...(اینو وقتی بقیه داشتن امتحان میدادن بهم میگفت) ..
آخر عرفان و سلوکه!!
مث اینکه داری با خدا حرف میزنی و باهاش در مورد خلقت صحبت میکنی و...اون پایین هم یه مشت مخلوق مشغول امور روزانن:))
مثلا خواستم فضاسازی کنم :))))
چقدر پر رو بودی! :))))
بیچاره مادر شوهر آیندت
بعضی اوقات اونجور میشم:|
خیلی ام دلش بخواد دختر خندون و خوشرو
ایول ایول به این همه رو ؛))
من هیچ خاطرات خوشی از مدرسه ندارم؛آه چقدر خوب که تموم شدنا-ـــــــــ-
اتفاقا رنگی پنگی نمینویسی بیتره که؛)))
نمیدونم چرا اونجور بودم واقعا! از صفر نمیترسیدم. هنوزم نمیترسم

البته خوب شد تموم شد. ولی من دوسش داشتم
اونجوری خوشگلتره بهار:(
حیف رشته برق که با خاک یکسان شد،روزگاری برای خودشون جولان میدادن ،الان مثل یه درخت پیر خشکیده بی فایده شدن رشته های مهندسی
امیدوارم در اینده نهال این درخت خشکیده دوباره جوون بگیره ،و اینقد مهندس جووون با استعداد نا امید بدون اعتماد به نفس ،بی انگیزه که مجبورن برای تغییر شرایط برن دوباره زیست و .... بخونن و از نو شروع کنن، و پشت کنن به ۲۵ سال زندگی و هدفشون( البته منظورم اونایی هست که مفهوم مهندسی رو درک کردن نه این سیاهی لشگر با مدارک الکی )
و خوشحالم که راکت نیستی و قشنگ دنبال راهی،
بهت امیدوارم سال بعد همین موقع ها بهترین جاها
ان شاالله به هدفت برسی بشی مدیر یه مجموعه مهندسی
ان شاالله:) حرف دلم رو زدی. گاهی شرایط واقعا جوری میشه که مجبوره بره طرف کنکور تجربی ...!
واااااای مرسی از دعای قشنگت ولی خب من اینقدر برا خودم بلند پروازی نمیکنم همین که از وضعیت کنونی خارج بشمم خدا رو شکر میکنم.
ان شاالله برای تو هم اتفاق بیافته:)
برگشتی خونه؟؟؟
بازم از اونکارا کردیا!!
چرا حذف میکنی حرفای خوبتو!؟
خب رمزدارش کن. رمزشم بفرست برا ماها
با حرفی که زده بودی همزاد پنداری کردم...
انشاله همه عاقبت بخیر شیم...
من وسواس فکری دارم

شاید این کار رو کردم . بعضی مطالب هر چند مهم نیستن ولی رمزدار باشن بهتره!
ممنون ازت مترسنج
ان شاالله
بله! فقط در عالم بی عاری میشه این همه مطلبو با گوشی تایپ کرد (:
فقط هم در عالم بی عاری میشه بی عاری رو بیعاری نوشت!
این هم اضافه کنم که وقتی این مطلب نسبتا طولانی اونم با عنوان بیعاری رو تا تهش خوندم فهمیدم هنوز یه بیعاری درونی دارم (:
نکتش رو گرفتین پس:)
متصل و منفصلش و شک داشتم! ممنون ازاصلاح:)
خوبه بیعاری درونتم کشف کردید:)
این پست رو خوندم یه حس خوبی داشت
به نظر میاد ازین ادم هایی باشید که تو شرایط سخت هم حس خوب روز از خودتون دریغ نکنید :)
تو شرایط سخت به آرزهام فک میکنم. همیشه سعی میکنم خوب باشم
ممنون از نظر خوبت