دوستی سالها قبل بهم می گفت:
اینقدر با داداشت صمیمی نباش اصلا خوب نیست.بعد از ازدواجش روابطتتون بد میشه و این فقط به ضرر توعه!! با کلی دلیل البته. داداش نداشت فکر کردم حسودیش میشه!!
حالا از اون سالها و حرف ها کلی گذشته ، الان فهمیدم چی میگه!
فاطمه نوشت:
البته من توقع نداشتم اونجور بمونیم و تمام مشغله های کاری و زندگی و دخیل کردم . حتی به سالی یه بار و یا ماهی یک تماس تلفنی و احوال پرسی فکرمیکردم. ولی تا این حد تیره و تار که نتونیم دو کلمه با هم حرف بزنیم و همه جوره بخواد تخریب کنه و یا تحقیر...!! توی تصورم نبود. میشه من ازت بخوام باهام حرف نزنی دیگه!!! اصلا فکر کن خواهری به اسم فاطمه نداری؟! من مردم برای تو و تو هم برای من . تمام...!
بیشترین و بزرگترین ضربه ها رو از این صمیمیت بی جا خوردم...
چه خوب میشد امانت دار باشیم. امانت دار حرف ها ، حتی امانت دار قلب ها...
ای کاش هیچ وقت صمیمی نبودم باهاش...
با همه احساس ها خواهرانه ام دیگه دوسش ندارم...
با اون دو تا برادری که همیشه رفتارم در حد داداش بزرگه و خواهر کوچیکه بود. راحت ترم حتی...
بعدا نوشت:
نمیدونم آینده روابطم با این برادری چی میشه ولی می بخشمش و سعی میکنم در برابرش ضعف نشون ندم...
قضاوت از راه دور سخته، ولی بنظرم در بدترین حالت میتونید بی تفاوت باشید، و در بهترین حالت (که به صواب نزدیکتره) براشون طلب خیر کنید؛
بنظرم این بهترین رویه هست در موقعی که با شخصی تضاد فکری یا حتی رفتاری پیدا میکنید؛
سلام علیکم
سلام :)
ممنون بابت بهترین چیزی که میتونستم بشنوم
تضاد فکری نیست. شده تخریب شخصیتی. یه صندوقچه پر از راز دستش دارم
واقعا ناراحت شدم:(
هعی هعی
من خودم یک خواهرم و میدونم شرایطی که پیش اومده خیلی سخته
آدم دلش میگیره خیلی
. ولی کم کم به شرایط و زندگی توی دنیا عادت میکنیم دیگه
صمیمی بودن مشکل نیست .هیچ وقت رازهات و حتی به عزیزانت نگو خدا نیستن که تحمل کنن.
اوهوم. ولی به حرمت روزهای خوبی که با هم داشتیم باید یکم بهتر می بود :(