گوهر های زندگی من :)

ژیلا از ایــــران رفته...

 براش خوشحالم . امیدوارم هر کجا که هست همیشه بدرخشه ...

فاطمه نوشت:

بعد از اینکه خوابش رو دیدم بهش پیام دادم و چون تلگرامش روی سیستمش( مثل خودم) هست. دیر به دیر جواب همو میدادیم. امیدوارم موفق باشه همیشه. براش خوشحالم و هم بغض کردم از این خوشحالی... بغض به این خاطره چون حتی اون یک درصدی که احتمال میدادم ممکنه با هم ملاقات کنیم به صفر رسیده... دلم براش خیلی تنگ شده:(  بهم میگه دو تا هم کلاس خرم آبادی دارم که همش یاد تو می افتم. خوابم رو دیدی چون دل به دل راه داره :)

البته تغییر رشته داده و اونجا داره دندان پزشکی میخونه...

تغییر مسیر زندگی خیلی سخته مخصوصا چنین شرایطی برای دختر. امیدوارم همیشه موفق باشه و خدا هم کمکش کنه :)

پیدا کردن دوست خوب تو این دوره زمونه عین پیدا کردن گنج هست... مهم نیست چقدر ازش دورم و یا اصلا نمی بینمش همین که گاهی بواسطه فضای مجازی هم صحبت میشیم خودش جای شکر داره :)

# اصلا میدونید خوش شانسی یعنی چی ؟ یعنی بری یک کشور دیگه اونجا یه رفیق لر پیدا کنی :دی  (البته از مدل های خودم. با معرفت و ... )

# به این فکر میکنم هر کسی بالاخره راهش رو انتخاب کرد و داره زندگیش رو میسازه این وسط فقط من دارم هر روز بیشتر از دیروز گند میزنم به زندگیم... البته یه تصمیم هایی برای خودم گرفتم ولی همش توی ناامیدی هستم...