احساسی که وقت خواب دارم اینه که دیگه بیدار نشم مگر اینکه خستگیم از تنم دراومده باشه. ولی متاسفانه وقتی 5 صبح بیدار میشم ناراحتم... باز میخوابم میخوابم 6 بیدار میشم باز الکی چشمام و به زور فشار میدم میگم بخواب تو که کاری نداری آخه چرا بیدار میشی. چرا مغزم منو درک نمیکنه آخه؟!
گاهی ام یکساعت میخوابی انگار کل خستیگی های عمرت از تنت خارج میشه!! کیفیت مهمتره همیشه ولی این کیفیت توی خوابهای این روزهام نیست:| مثل این میمونه که اگه بیدارم نشم ناراحت نمیشم!
**بیداری که بی حاصل باشه، خواب هم بی کیفیت میشه!!!
*** تعداد ساعت های خوابیدن هیچ رابطه مستقیم یا غیر مستقیمی به خستگی نداره....
**** چه لذتی داره بخوابی بعد بیدار نشی. خودتو یه جای دیگه پیدا کنی...! گاهی میدونم دارم خواب می بینم، باز تو خواب میگم خدا میشه همین جا بمونم ، میشه منو بیدار نکنی...
**** من حالم خوبه هیچ توجهی به چرت و پرت و نشخوارهای ذهنیم نکنید. الان مشکل خواب دارم فقط!!
سلام گاه خواب میبردت انجایی که بایدوخستگی ها ی تن انچنا ن است که با خواب رفع میشود ولی خستگی روح را چه از روح میبرد گاهی به این فکر کنیم
مشکل منم همینه فک کنم. ولی یه رابطه ای بین جسم روح هست قطعا!"
یه نوشته بذار کنارت .چشات باز کردی اون نوشته رو ببینی مثل "امروز حالم خیلی خوبه و سرحالم" .
آره اینم خوبه... ولی از اول روز سعی کنم حالم و خوب کنم و نذارم چیزی حال خوبم و ازم بگیره....