مامانم وقتی تصمیم می گیرد گلی از گل های گلخانه اش شاخ و برگ هاش بزرگتر شود، آنها را در گلدان بزرگتری می کارد. هر چند قد و قواره گل به گلدان نیایید ولی چند ماهی که صبری کنی می بینی گل چون ریشه بیشتری دوانیده قد و قواره و هیبتش هم بزرگتر شده :) و اما گل خانه مان که من همیشه نسبت بهش معترضم چون می توانست یک اتاق خواب بزرگ و دنجی باشد، پر از گل های سر به فلک کشیده شده و مادر منم که همیشه در حال قلم کردن گل هایش است و کمبود مکان باعث شده من پی ببرم که چرا این گل ها در گلدان های کوچک بزرگ نمی شوند؟ ( این کوچک ها را مامانم یا می بخشد یا به هر کس که ازش گل بخواهد میدهد چون بر این عقیده اند دست مامانم برکت و خیر دارد. بهتره اضافه کنم اکثرشان دو ماه نگذشته خبر خشک و پلاسیده شدن آن شاخ و برگ های بینوا و کم توقع را که جز نور و آب چیزی نمی خواهند را می آورند. )
شاید این رنج های ما همان گلدان بزرگ ها هستند هر چند اندازه مان نباشند یا اندازه شان نباشیم و ...غمگین شویم ولی همه مان می دانیم که هر چه مشکل بزرگتر باشد و یا رنج عمیق تر باشد. ما بزرگتر خواهیم شد و بیشتر قد می کشیم و به اصطلاح عام پخته، سوخته می شویم... کسی تا آنجا بزرگ می شود که بال و پرش را می یابد و پرواز می کند...
در این دوره از زندگی احساس می کنم مدام در حال تغییر هستم... چیزهایی در درونم می بینم که شاید خوب باشد، این بار قرارم این است که بهشان اجازه رشد بدهم...
# تیتر هر چند بی ربط ولی خب من دوسش دارم... :دی
عاااااااالی گفتی.گل
خاستم یکی یکی مصداق بیارم دیدم همه متن عالی بود..
از اونجا که گفتی:
شاخ و برگ های بینوا و کم توقع را که جز نور و آب چیزی نمی خواهند ...
تا اونجا که نتیجه گیری کردی:..این رنج های ما همان گلدان بزرگ ها هستند...
آیکن: هدیه +کادو
ممنونم
چه جالب!!
تشبیه خوبی بود!
فدای تو عزیزم

هی پخته شی هی پخته شی کی لذت ببری:|
ولی خیلی قشنگ نوشته بودی:)،استعداد نویسندگی هم که داری:))
آره بعد سوخته میشی. بهترین کار لذت برنده...
مرسی عزیزم :دی
منم وبلاگ زدم، وقتی اومدم تو وبلاگ تو ایدش به ذهنم رسید، فکر کردم شاید بتونه کمکم کنه، اگه دوست داشتی سر بزن یا لینکم کن!
این آدرس آیا درسته؟
ببخشید هنوز عادت نکردم
خواهش میکنم.



لینکت میکنم . موفق باشی عزیزم