مـــن: یادته فیلم روزی روزگاری، مراد بیگ یه خاله لیلا داشت که همش موعظه اش میکرد. الان دلم خاله لیلا میخواد!
فلانــِی : بعد از خنده های بسیار ، آره یادمه ، گ.ا.ی.ی.د مراد بیک رو، هی چپ و راست موعظه...
مـــن:[ خنده های من !!! توقع شنیدن همچین حرفی و نداشتم خب! ] من الان موعظه میخوام؟!
فلانــی: من خودم و در حد موعظه نمی بینم . ولی تو بخند...
#چه خوبه که بدونیم خیلی چیزها درباره خودمان. من از سکوتش موعظه گرفتم. انگار برام کافی بود.
#ممنونم ازت
لبخند..
والا منم با این دیالوگ موعظه گرفتم
چه خوب :)
چ دیالوگ باحالی^_^
اوهوم :)