سارینا یه بند حرف میزنه. هی داشت برام تعریف میکرد وای عمه من میرم عروسی یه عالمه میرقصم کلی ام دوست پیدا میکنم و... آخرش گفت عمه بسه دیگه خیلی حرف زدم. دهنم کف کرد :)))))
+ مامانش میگفت اون دفعه یه بچه از فامیلای اون طرف رو اورده بود سر میز ما،مامانش داشت دنبالش میگشت:))))
:)))
خدا حفظش کنه:))
بلا:دی
خیلی شیرینن این وروجکا:)
کاش بچه بمونن. بزرگ میشن هم بیخود میشن هم بی مصرف