زمان که میگذره دنیا کوچیکتر میشه، تنگ تر میشه، برا همینه آخرش،میترکیم... بووووم
گاهی دل هم، اونقدر تنگ میشه که دیگه کسی توش جا نمیشه، مجبوری افراد اضافی رو هم بندازی بیرون...!
+ فردی منو به خوشگذورنی دعوت میکرد. سبک و مدل زندگیم طوری بوده که بخوامم نمیتونم خوشگذرون باشم یا هنوز به اون لول نرسیدم...
+ من سخت گیر شدم یا واقعا تصمیم درست میگیرم، نمیدونم. سپهر آدم زندگی من نبود...
+ دوست دارم حداقل سال 96 رو بیشتر زندگی کنم، هر چند با ترس شروع بشه...
+ سال 95 رو سال هنرهای دستی میزارم. دیگه هر چی بود یاد گرفتم دیگه، چرم دوزی، گلدوزی، قالی بافی، گونی بافی، بافتنی، عروسک ساختن...، یه 4-5 تا کتاب خوندم. چقدر من تنبلم تو این کار... درس و نصفه خوندم و رها کردم... و فعلا تعطیلش کردم... ! فرصت های زیادی رو از دست دادم. فیلم های زیادی ندیدم، کتابهای زیادی نخوندم... و روزهای زیادی رو زندگی نکردم.
+ برای سال 96 هم برنامه خاصی نچیدم فعلا...
+ پارگرافها خیلی بهم بی ربط هستن ولی خب عب نداره...
عالی بود، سال نو مبارک عزیزم، سپهر کی هستش که اسمشو داخل پست بردی؟، واقعا سال 95 سال شکوفایی هنرهای شما بوده ،همیشه موفق و پیروز باشی
ممنونم. سال نو شما هم پر برکت:)
بعد سه ماه آشنایی به این نتیجه رسیدم به درد ازدواج با من نمیخوره. قبلا هم اسمش رو بردم!
ان شاالله سال خوبی برای شما هم باشه:)
انشاله همه عاقبت بخیری قسمتمون بشه و راضی باشیم به رضای خدا..
همون قانونی که پست بعدی اشاره کردی..:
تا خداباشه خیالت راحت...
خدا خیلی مهربوووونه...
آجی هنرمند خودمی دگ:*
منم بی برنامه ام فعلا:))
قربونت بشم اینقدر تو ماهی^_^
با هم بچینیم یه برنامه ، نظرت چیه!!