ترم سه یادم میاد که وقتی دوستم منو با نقشه قبلی وارد جمع دوستانه ای کرد بعد منو مجبور کردن با "علی" نامی حرف بزنم و منم چون خیلی ناراحت بودم از اینکه بی اطلاع این اتفاق ها افتاده خیلی بی رحمانه گفتم "نــه" و بغض کرده نشستم جفت دوستم. بعد دوستش "هادی" گفت واقعا جوابت "نه" است. منم گفته بله، اصلا نمیخوام ازدواج کنم. آهنگ ابی رو پلی کرد و یه نگاه معنی داری بهم کرد و همراهش برام خوند: "کی اشکات و پاک میکنه شبا که غصه داری...؟" منم با نگاه غضب آلودی بهش اخم کردم و گفتم "خــودم"...
# امشب بعد سالهــا در حالی که خودم اشکامو پاک می کنم یادش افتادم...
زنده باد "خــودم"
زنده باد :)