من همیشه فرار کردم... و با یک چیز بدتری روبرو شدم و مجبور بودم با اون بجنگم و یا کنار بیام...
این بار میخوام بمونم و با همه چی روبرو بشم...
یک چیزی قوی نگهم داشته و اینکه پایانش حتما خوب میشه...
این قصه هنوز ادامه داره و ادامش رو من مینویسم...
# کل لذت های زندگی به جنگیدن ، اونقدر به این تلاش های بیهوده و شکست ها عادت کردم که فکر راحتی و آسایش و بی دغدغه نفس کشیدن می ترسونم. جایی که چیزی برای جنگیدن نباشه انگار جای من نیست...
ماها محکوم به مبارزه ایم
تا ابد
خیلی بهتره جنگیدن رو از اول یاد بگیریم...