مامان این پسره امروز باز اومده بود خونه ما ، هر چی بیشتر میگذره میگم مرده شور شیوا رو ببرن ... نمیدونم چرا جزییات زندگی ما رو به این زنِ گفته . خیلی از دستش عصبانی هستم.
اومده بود که بگه نگا شما و همون خاله اتون هیچی نیستین ، دامادتون که کارش فلانِ و ... مامانِ منم با صبوری و خیلی آروم جواب شو داد تا بلکه شرش کم بشه ...
# مار تو آستینم پرورش میدادم این همه سال!
# بعضیا چی پیش خودشون فکر میکنن واقعا!
من نمیفهمم بعضی آدما یه سری از حرکتارو که میزنن، با خودشون چی فکر میکنن؟! :/
خیلی حق به جانب فکر میکنن بنظرم... شاید البته
چه سطح فکرایی...
ادم از اونا ناراحت نمیشه...اما میترسه ازشون رنگ و بو بگیره...
بعضیا نگاهشون خیلی سطحی و محدود هست... اوهوم موافقم.