دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران

با چراغ گرد شهر

از دیو و درد ملول بود و با چراغ گرد شهری می گشت،  

در جست و جوی انسان بود 

گفتند : نگرد که ما گشته ایم و آنچه می جویی یافت نمی شود 

گفت : می گردم زیرا گشتن از یافتن زیباتر است  

و گفت : قحطی است نه قحطی آب و نان که قحطی انسان 

بر آشفتند و به کینه بر خاستند و هزار تیر ملامت روانه اش کردند  

که ما را مگر نمی بیینی که منکر انسانی،   

چشم باز کن تا انکارت از میانه بر خیزد 

خنده زنان گفت : پیشتر که چشم هایم بسته بود هیاهو می شنیدم،  

گمانم این بود که صدای انسان است چشم که باز کردم  

اما همه چیز دیدم جز انسان!! 

خنجر کشیدند و کمر به قتلش بستند  

و گفتند : حال که ما نه انسانیم تو بگو که این انسان  

کیست که ما نمیشناسیمش 

گفت : آنکه دریا دریا می نوشد و هنوز تشنه است،  

آنکه کوه را بر دوشش می گذارد و خم به ابرو نمی آورد، 

 آنکه نه او از غم که غم از او می گریزد،  

آنکه در رزمگاه دنیا جز با خود نمی جنگد  

و از هر طرف که می رود جز او را نمی بیند،  

آنکه با قلبی شرحه شرحه تا بهشت می رقصد،  

آنکه خونش عشق است و قولش عشق،  

آنکه سرمایه اش حیرت است و ثروتش بی نیازی،  

آنکه سرش را می دهد آزادگی اش را اما نه،  

آنکه در زمین نمی گنجد، در آسمان نیز،  

آنکه خدا را ......... 

او هنوز می گفت که چراغش را شکستند   

و با هزار دشنه پهلویش را دریدند 

فردا اما باز کسی خواهد آمد کسیکه از دیو و درد ملول است  

و انسانش آرزوست  

 

نویسنده:عرفان نظر آهاری

بالاخره تموم شد...

دارم یه نفس راحت میکشم  

چقدر بده پشت کنکور بمونی باز کنکور رو خراب کنی..

بدشانسی...!!!

ولی بازم به شانس اعتقاد پیدا نکردم.

حتی با اینکه فقط میتونم بگم سر جلسه کنکور بدشانسی اووردم   

و حالم بد شد... ولی شاید بازم به خاطر استرس زیاد بوده باشه... 

به هر حال

بازم میگم خدا رو شکر 

با اینکه عالی نشد...ولی بازم خدا رو شکر  

که رشته ی مورد علاقم یعنی برق قبول شدم، گرچه غیر انتفایی ولی ممنونتم خدا جونم 

 به قول یکی از دوستان میگفت: سعی کن ادامش بهتر بشی...  

 

حتی فکرشم نمیتونم بکنم که یکسال دیگه بمونم پشت کنکور... 

اون وقت مطمئنا به جای دانشگاه باید برم دیوونه خونه

 

هر چه را که به دانستن نیاز داشتم از کشتی نوح آموختم...

 

 

۱- از قایق جا نمانید.   

۲- به خاطر بسپارید که همه ی ما در یک قایقیم (سرنوشت مشترک)  

۳- از قبل برنامه ریزی کنید. موقعی که نوح کشتی می ساخت از باران   

خبری  نبود  

۴- خود را سالم و سرحال نگه دارید. امکان دارد در سن ۶۰سالگی  

کسی  از شما بخواهد دست به کار بزرگی بزنید.   

۵- به حرف نقادان و عیب جویان گوش ندهید به کاری که باید انجام  

دهید  بچسبید.    

۶-  آینده تان را در جایی بلند مرتفع بنا کنید.   

۷- برای رعایت مسائل ایمنی دوتایی سفر کنید.  

۸- سرعت هیچ مزیتی ندارد، حلزون و یوزپلنگ هر دو در کشتی بودند.   

۹- موقعی که دچار فشار روحی هستید، چندی روی آب غوطه خورید.  

۱۰- به خاطر بسپارید کشتی نوح را یک غیر حرفه ای ساخت و کشتی  

تایتانیک را حرفه ای ها ساحتند!  

۱۱-هراسی از توفان به دل راه ندهید. 

۱۲- موقعی که با خدایید، همیشه رنگین کمانی در انتظارتان است.