دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران
دختـــر کـوهستــــان

دختـــر کـوهستــــان

من نیستم چون دیگران بازیچــه بازیگران

تبــار عـاشقــان

شاهـد مـرگ غمـ ‎انگیـز بهارمـ چه کنمـ   

ابـر دلتنــگمـ اگــر زار نبــارمــ چـه کنــمـ  



نیسـت از هیـچ طـرف راه بـرون شـد ز شبمـ   

زلــف افشــان تـو گردیـده حصـارمـ چــه کنمـ  



از ازل ایـل و تبــارمـ همــه عاشــق بـودنــد   

سخـت دلبـستـه این ایـل و تبـارم چـه کنمـ  



مـن کزیــن فاصــلـه غــارت شـده چشـمـ توامـ  

چــون بـه دیـدار تـو افتـد سـر و کــارم چـه کنمـ 
 


یـک بـه یـک با مـژه‎هــایـت دل مـن مشغــول است  

میـــلـه‎هـــای قفســمـ را نشمـــارمـ چـــه کنـــــــمـ 

 

- - - - - - - - - - - - - - - 

 

سیــد حسـن حسینـی

با چراغ گرد شهر

از دیو و درد ملول بود و با چراغ گرد شهری می گشت،  

در جست و جوی انسان بود 

گفتند : نگرد که ما گشته ایم و آنچه می جویی یافت نمی شود 

گفت : می گردم زیرا گشتن از یافتن زیباتر است  

و گفت : قحطی است نه قحطی آب و نان که قحطی انسان 

بر آشفتند و به کینه بر خاستند و هزار تیر ملامت روانه اش کردند  

که ما را مگر نمی بیینی که منکر انسانی،   

چشم باز کن تا انکارت از میانه بر خیزد 

خنده زنان گفت : پیشتر که چشم هایم بسته بود هیاهو می شنیدم،  

گمانم این بود که صدای انسان است چشم که باز کردم  

اما همه چیز دیدم جز انسان!! 

خنجر کشیدند و کمر به قتلش بستند  

و گفتند : حال که ما نه انسانیم تو بگو که این انسان  

کیست که ما نمیشناسیمش 

گفت : آنکه دریا دریا می نوشد و هنوز تشنه است،  

آنکه کوه را بر دوشش می گذارد و خم به ابرو نمی آورد، 

 آنکه نه او از غم که غم از او می گریزد،  

آنکه در رزمگاه دنیا جز با خود نمی جنگد  

و از هر طرف که می رود جز او را نمی بیند،  

آنکه با قلبی شرحه شرحه تا بهشت می رقصد،  

آنکه خونش عشق است و قولش عشق،  

آنکه سرمایه اش حیرت است و ثروتش بی نیازی،  

آنکه سرش را می دهد آزادگی اش را اما نه،  

آنکه در زمین نمی گنجد، در آسمان نیز،  

آنکه خدا را ......... 

او هنوز می گفت که چراغش را شکستند   

و با هزار دشنه پهلویش را دریدند 

فردا اما باز کسی خواهد آمد کسیکه از دیو و درد ملول است  

و انسانش آرزوست  

 

نویسنده:عرفان نظر آهاری

بالاخره تموم شد...

دارم یه نفس راحت میکشم  

چقدر بده پشت کنکور بمونی باز کنکور رو خراب کنی..

بدشانسی...!!!

ولی بازم به شانس اعتقاد پیدا نکردم.

حتی با اینکه فقط میتونم بگم سر جلسه کنکور بدشانسی اووردم   

و حالم بد شد... ولی شاید بازم به خاطر استرس زیاد بوده باشه... 

به هر حال

بازم میگم خدا رو شکر 

با اینکه عالی نشد...ولی بازم خدا رو شکر  

که رشته ی مورد علاقم یعنی برق قبول شدم، گرچه غیر انتفایی ولی ممنونتم خدا جونم 

 به قول یکی از دوستان میگفت: سعی کن ادامش بهتر بشی...  

 

حتی فکرشم نمیتونم بکنم که یکسال دیگه بمونم پشت کنکور... 

اون وقت مطمئنا به جای دانشگاه باید برم دیوونه خونه