انقدر فقر زیاد شده و دل هیچکس خوش نیست، که هیچ چیز لذت بخش نیست...
کاش همه این ها کابوس باشه و از خواب پاشیم متوجه بشیم همش خواب بوده، یه نگاه به اطراف کنیم ببنیم همه چیز سر جای خودشِ ، همه حالشون خوبه همه زندگی هاشون روبراهه ...
بیدار بشیم ببنیم این حکومت کابوس نسلی هست که انقلاب کرد...
-مشغول مال اندوزی ام. شاید باورتون نشه ولی با سرمایه خیلی اندک تونستم بازدهی خیلی بالایی از این آشفته بازار بورس کسب کنم و زندگیم یکم تغییر کنه...
-درگیر احساس هایی مثل حرص و طمع هستم.
-گاهی اوقات جنگ میکنم با خودم ولی پیروزی از آنِ کینه های کاشته شده توی قلبم هست...
-نمیدونم چطور با آدم های اطرافم کنار بیام ُ؟ چطور به خودم نگاه کنم ؟ چطور نگاهم رو عوض کنم ؟ چطور زندگی کنم که کینه کدورت ها اذیتم نکنن؟
-خیلی چیزها به مرور زمان تغییر میکنه ! آدم هایی که فکرشو نمیکردی یک روز تغییر کنن. چطور ارزش ها عوض میشه؟!
-بنظرم باید احساس هامو تفکیک کنم ازشون بنویسم و تکلیفم رو با خیلی از این نویز های مزاحم مشخص کنم. به ثبات رفتاری بهتری برسم؟
- شاید نشه همه چیز رو کنترل کرد ولی باید یاد بگیرم اونقدر به خودم مسلط باشم که با هر حرفی آزرده نشم و بهم نریزم...