-
درک شهــودی که میگن یعنی این
شنبه 18 خردادماه سال 1392 18:03
+ در همان روزی که از کوها و روستاها و ... میگدشتیم یک مرد روستایی و دیدم که داشت دوتا گاوهاش و میبرد چــِراگاه... در این میان دیدم که یک گاو دیگه در فاصلـه ای دور تر پشت سـرش میرفت!! میگم: این چرا صاحب نـداره؟! چرا جاش گذاشتــه؟! بابام : این گوسالــه است! میگم : خب چه ربطی داره ؟ بابام: گوساله که میگن یعنی این دیگــه!...
-
...
شنبه 18 خردادماه سال 1392 15:03
زمانی که عاشق میشویم می کوشیم ادم بهتری بشویم وزمانی که ادم بهتری بشویم دنیای اطراف مان هم بهترمی شود...
-
تو را بخــدا بحث و عوض کنیــد
شنبه 18 خردادماه سال 1392 14:18
دیگــه داره حالـم از موضوع ازدواج و خواستگار و ... بهم میخــوره! واسه اولین بـار دارم آرزو میکنـم که کـاش پسر بـودم:|
-
خواهرشوهرآنــه
شنبه 18 خردادماه سال 1392 13:56
خواهر شوهرم خواهرشوهرای قدیــم، آخه منم شدم خواهر شوهر! خیلی دوست دارم از اون دست آدمهای فضول که کاری جز سرک کشیدن تو زندگی این و اون ندارن بپرسم چی میرسه؟! عروس مامانم تو کـه خودت میدونــی خیلی شیفته ات نیستــم و همـان روزهایــی که می بینمـت به زور تحملت میکنم! خـودت بیــآو خیــلی شیــک پـات رو از تو زنـدگــی من...
-
خوش گذشـت
جمعه 17 خردادماه سال 1392 21:00
بعد از یک مـــاه نشستن تو خونــه سفر 24 ساعتــه به دره ها و کوه هـــای اشترانکـوه خیــلی لذت بخــش بود رفتیـم امامزاده محمد ابن حسن 7 ساعت رفت و 7 ساعت برگشت خیـــلی جاده صعب العبوری بود!! درهای وحشتناک با جاده ای خـاکی و با سنگهـای تیــز! مسیرش پر ِ جنگلهای بلوط بود و چشمه و آبشارهای بزرگ و کوچک و رود و ... خیلی خوب...
-
شدیدا ممنون بلاگ اسکای جـــان
جمعه 17 خردادماه سال 1392 19:46
اینجانب نیز از بلاک اسکای متشکرم ولی ولی دلم میسوزه امکانات جدید و قالبم وبلاگم ساپورت نمیکنــه میخوام
-
بســـاط
دوشنبه 13 خردادماه سال 1392 11:10
خداوند بساط محبتش را پهن کرد و گروهی بر آن نشستند . جوانمرد آمد و گفت : خدایا ! نه ، من کنار این سفره نمی نشینم . کنار بساط محبت ، از دوستی تو مست خواهم شد . خدا خوان هیبتش را پهن کرد . گروهی بر سر آن نشستند . جوانمرد آمد و گفت : خدایا ! نه ، من کنار این خوان نمی نشینم ، کنار خوان هیبتت از سلطنت تو دیوانه خواهم شد ....
-
دختــــر و درخت
دوشنبه 13 خردادماه سال 1392 11:08
دختر هیچ خواستگاری نداشت. او هر روز از پنچره چشم به راه کسی بود. روزها یکی یکی می آمدند، اما کسی با آنها نبود. روزها هفته می شدند و دسته جمعی می آمدند اما کسی همراهشان نمی آمد. روزها با دوستان و با بستگانشان، با قوم و با قبیله هایشان ماه و سال می شدند و می آمدند اما کسی را با خود نمی آوردند. دختران دیگر اما غمزه،...
-
یکی از مهندسان گوگل میگوید:
دوشنبه 13 خردادماه سال 1392 02:16
کیفیت کار و زندگی شما مستقیم تحت تأثیر گروهی است که در آن مشغول هستید. اگر عضوی از گروهی خوب باشید، زندگی بهشت میشود. در حالی که یک گروه بد، جهنمی رویایی است! واقعیت آن است که همگروهیهایتان تأثیر مستقیمی بر شما و نتیجهی کار دارند. و نباید انتظار اضافه حقوق یا مزایای بیشتر را برای چنین گروهی متصور باشید. فافانوشت»:...
-
خدای منم اینجوریـه
یکشنبه 12 خردادماه سال 1392 23:45
تـو نامــه های جـودی ابوت به بابا لنـگ دراز یه جایــی جـودی میگـه: خدا را شـکر که خدایـم را از کسی بـه ارث نبـرده ام و آزادم که هر طور که دوست دارم، او را بشناسـم. خـدای من مهـربان و دلسـوز و عاقـل و بخشنـده و فهیـم و ... شوخ طبع است.
-
لبخنــــــــد11
یکشنبه 12 خردادماه سال 1392 22:23
غضنفر ﺧﻔﺎﺵ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻏﺶ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺍﺯﺵ ﻣﯿﭙﺮﺳﻦ ﭼﺘﻪ؟! ﻣﯿﮕﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻣﻮﺵ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﻋﺮﺑﯽ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ : ))
-
بـه بـه!
یکشنبه 12 خردادماه سال 1392 22:19
یکی دو روزه شبکه های تلویزیون با کاندیدای ریاست جمهوری مصاحبه میکنن و از هر کاندیدای ریاست جمهوری که میپرسن واسه چی در انتخابات شرکت کردی؟ میگه : احساس تکلیف کردم و کاندیدا شدم! دیگه انتخابات نیست جشن تکلیفه :| والا بقرعان :|
-
الان خودمم دچــار دوگانگـی شخصیت شدم آیـــــــآ؟
یکشنبه 12 خردادماه سال 1392 20:47
داداشــای منم یـه چیــزیشــون میشــه هـــاااااااااا!!! وقتــی باشـون خـوبـی و هرچــی میگن میگــی جـــــانم! چَشـم رو چــِشَـم! دور از جـونشـون فقط پاچـه میگیــرن وقـتی ام مدارا میکنــی و هیچــی نمیگــی و هر چی میگـن انجام میـدی منتهی با لحن: هاااااااااااا !بلــه !چی میگی! خیلی مظلومانه جلوت موضع میگیرن کـه چتــه چت...
-
یه روزی میــــــاد
شنبه 11 خردادماه سال 1392 23:31
یه روزی میـاد که بعـدش دیــگه مهــم نیست فــردایی در کــار هست یــا نــه ؟ اون روز یـــا خیلـــی خوشبختــی یــا خیلــی بـدبخت
-
پشیمونــی بی فایـدس
شنبه 11 خردادماه سال 1392 21:56
با خواهرم داریــم رد میشیــم از خیابــون من: آجــی نگاه اون پسـره کن خواهـرم: کدوم؟؟؟ من: همون که لباس آبــی تنشــه دیگه! خواهرم: من: چیــه خب! حالا یـه بـار از یکی خوشـم اومد خووووو چرا اینجور نگا میکنی؟؟ اصلا غلط کردم خواهرم: فاطمــــــــــــــــــــه؟؟؟؟ من: چیــــــه؟ خواهرم:میدونی ایـن کیــه؟ من: نــــــــــــــه...
-
چیــزی ندارم بگــم
شنبه 11 خردادماه سال 1392 20:39
کاربر گرامی به اطلاع میرسانیم به منظور بارگزاری نسخه جدید سایت بلاگ اسکای از بامداد سه شنبه 14 خرداد 92 دسترسی شما به پنل مدیریت وبلاگتان قطع خواهد شد. این به روز رسانی طبق تخمین های انجام گرفته حداقل 48 ساعت به طول خواهد انجامید. قابل ذکر است در طول این مدت وبلاگهای شما بدون اشکال باز خواهند شد ولی امکان درج نظر توسط...
-
زندگــِی یعــنی یـک سـار پــرید
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 10:59
الان تنهــآ انگیزم شـده حس کردن تجــربـه های جدید!! شــاید بعضی از کارهــای قبلا راضیم میکرد!! ولی دیــگه همــون کارا خستـم کردنــد! شاید زندگی همین باشــه تجــربه کردن کــارها ، رفتــار هـا و چیـــرهای نــو
-
لبخنــــــــــد10
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 10:38
تنهایی یعنی یه پر از تو بالشتت دربیاری ولی هیشکی نباشه بکنی تو دماغش!
-
میخواهم دوباره به دنیا بیایم
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 04:04
میخواهم دوباره به دنیا بیایم بیرون در، تو منتظرم بوده باشی و بیآنکه کسی بفهمد جای بیداری و خواب را به رسم خودمان درآریم چه بود بیداری که زندگیاش نام کرده بودند. "شمس لنگرودی"
-
خدا میداند خواب در چشمهایــم نیست
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 03:58
میــــرم میخـــوابم ولی فقط واســه اینکــه بابام بیدار شد نبینــه هنــوز بیدارم
-
برای خواب وقت زیاد است
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 02:08
دارم به این نتیجه میرسم باید برم بخوام ولی خوابم نمیاد ++ داشتم این پست و سند میکردم که بلاگ اسکای هم پیام داد: زمان استفاده شما به پایان رسیده است لطفا دوباره وارد شویــد... +++با بی زبونی بم گفت برو بتمرگ دیگه دختــر! ولی من سمج تر از این حرفام
-
هم قــدم میخــوام
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 01:34
کـــاش کسی بــود همیــن الان بـدون اینکــه بـدانـم کیسـت! یا حتی بـدون اینـکه بداند من کی ام! ساعتــها کنــار هم قدم میزدیــــم! بعـد خداحافظی میکردیـــم و تمــام...
-
بــاغبــانــی
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1392 23:25
آن هنگــام کــه بــا لبــاســی نــودوز بــه دیــدنــم مــی آیــی شــوق بــاغبــانــی بــا مــن اســت کــه گلــی تــازه در بــاغچــه اش روییــده بــاشــد . . . " نزار قبانی "
-
از رفتن بمان!
یکشنبه 5 خردادماه سال 1392 00:43
دوستم داشته باش از رفتن بمان! دستت را به من بده، که در امتداد دستانت بندری است برای آرامش! "نزار قبانی"
-
خسته شدم دیگه
یکشنبه 5 خردادماه سال 1392 00:11
به بهار و گل و بلبل و ... حساسیت دارم رفتم تو حیات گل محمدی چیدم و بو کردم... بو کردن گل همانا از صبح بینیــم و بـکِشم بالا همانا! تا پایان تابستان اینجوری ام کلافه شدم
-
مجبور شدم گزینه بعد از تایید نظرات و فعال کنم
شنبه 4 خردادماه سال 1392 23:20
نمیدونم کدوووووم آدم عووضیــــه تو کامنتام فحش و دری وری مینویسه آقای بی شعور تا ابد هم دری وری بنویسی همه رو دیلیت میکنم
-
آرامش تضمینی
جمعه 3 خردادماه سال 1392 02:57
چقدر خـوبه میبخشی و فراموش میکنی و در آخر حس خوب آرامش و به خودمون هدیه میکنیم تا باشد از این آرامش خاطرهــا
-
رمـــز حـــرف پ
جمعه 3 خردادماه سال 1392 00:19
نمی دونم چرا توی این چند سال هر چی بلا بود سر چیزایی که اولش "پ" بود افتاد: . پیکان : از رده خارج شد . پراید: گرون شد ... . پسته: سوژه شد . پول: بی ارزش شد . پـَـَـ نــه پـَـَــــ : مد شد . پارو: خاطره شد . پک به قلیون: غیر مجاز شد . پدر : کمرش خم شد . پاهامون : واریسی شد . پیش بینی : غلط از آب در اومد...
-
نگاهمــون به نقطه ضعف آدمــا
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1392 23:37
یکی از استاد های دانشگاه تعریف می کرد... چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام میشد. دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست توی...
-
سلام بر تو که در کعبه به دنیــــا آمدی
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1392 23:24
قلبـــــم را از عشقــت سرشــــار کن