-
آخه یعنی چی!
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1396 11:03
اصلا دلم نمیاد دست به ذخایر شکلاتم بزنم! :( دو نفر دیگه کل کل میکنن. من باید شکلات ببرم...! # حال و احوالات کلاس حسابداری...
-
بهارانه
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1396 00:04
هیچکس فکرشو نمیکرد از شکوفه های بهاری بادام به اون خوشگلی و زیبایی، اول پاییز بادوم چوبی و سختی به عمل بیاد... زندگی ام شبیه بهاره.... هر کی شکوفه یه درخت ه... یکی میشه بادوم یکی گیلاس، اون یکی ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1396 22:42
یه مرحله تو زندگی آدمایی مثل من هست، که دیگه با هیچ احدی درد و دل نمیکنن. دردا دیگه تو دل نیست. تو کل زندگی رسوخ میکنه. وقتی به کسی بگی عین خواری میمونه. فقط سکوت و بی حوصلگی... امیدوارم خدا عاقبت هممون رو بخیر کنه.... من حالم خوبه، کلاس میرم، عروسک میبافم و .... خدا رو شکر
-
فاصله ها...
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1396 01:34
انکس که تو را شناخت و مهر علم تو افراشت، هر چه غیر از تو بود بیانداخت... همچنان ازت دورم ولی محتاج..
-
دقیقا خوده درده...
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1396 02:47
-
روزمرگی
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1396 11:34
1-اینکه بابای من قبل از عید به این رنگ کار پول داد تا بیاد خونه رو رنگ کنه! ولی رفت. حالا برو پیداش کن!! بعد از عید پیداش کرده و الان دو هفته است مثلا داره رنگ میکنه. اعتیاد داره و پول روزانه موادش و میگیره و همش اذیت میکنه... خلاصه عین آواره ها ییم الان!! اونقدر این موجود روی اعصابه که قابل بیان نیست! 2- بابام شب و...
-
هووووم
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1396 11:25
حرف که زیاده ولی حوصله گفتن ندارم!!!
-
خدا یابی
شنبه 19 فروردینماه سال 1396 01:32
به دفتر شکرگذاری نیاز دارم...
-
مدتی است که حیرانم و تدبیری نیست...
جمعه 18 فروردینماه سال 1396 19:30
چند روز پیش برای دوستی تعریف می کردم که من دوست دارم ازدواج کنم و ابتدای زندگیم رو بشینم تو خونه و طعم جدید خانم بودن رو بچشم. من دختر سنتی با تفکرات این چنینی ام . برگشت بهم گفت : "خیلی عقب مونده ای"!!! جدای دلخوری و ناراحتی های که برام پیش اومد. یاد بگیرید مثل من نباشید هر حرفی و هر جا نزنید...!!! با شرایط...
-
عجب!!!
شنبه 12 فروردینماه سال 1396 10:53
میگن بهشت زیر پای مادران هست. ولی باید چن تا تبصره و ماده و قانونم برای بعضی از مادرهای نسل جدیدها بزارن!!! یه عالمه پول میدن سزارین که درد زایمان طبیعی نکشن، بعد از اینکه بچه ده روزش تموم شد می بندش به شیر خشک و از شیر میگیرنش که هیکلشون بهم نریزه!!! خیلی جالبه من بیش از 4-5 مورد این چنینی تو همین دید و بازدید عید...
-
نامه خط خطی...
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1396 11:46
-
بهارانه...
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1396 11:42
نگاهم به زندگی جدیدتر شده، نمیدونم چقدر توش ثابت قدمم ولی امید دارم ... نشه شکوفه های بهاری بارون زده...
-
شجاعانه امید داشتن...
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1396 05:32
چند روز پیش ضمیر ناخودآگاهم بهم میگفت: اگه به هر چیزی غیر از خدا امید داشته باشی خدا به همون میسپارتت. این یه قانونِ نه هشدار، درست همون لحظه که فراموش میکنی ، فراموش میشی. ولی خدا دقیقا تو همون لحظه ای هست که تو میتونی خودت یا بقیه رو نجات بدی... امید یعنی هنوز فرصت زندگی داری...
-
گذرگاه زمان...
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1396 23:03
زمان که میگذره دنیا کوچیکتر میشه، تنگ تر میشه، برا همینه آخرش،میترکیم... بووووم گاهی دل هم، اونقدر تنگ میشه که دیگه کسی توش جا نمیشه، مجبوری افراد اضافی رو هم بندازی بیرون...! + فردی منو به خوشگذورنی دعوت میکرد. سبک و مدل زندگیم طوری بوده که بخوامم نمیتونم خوشگذرون باشم یا هنوز به اون لول نرسیدم... + من سخت گیر شدم یا...
-
کوه بهترین تشبیه برای پدر...
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1396 18:28
کاش هیچ وقت دیگه حال بابام بد نشه، همیشه باشه حتی با دعواهای همیشگی...
-
...
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1396 18:22
زندگی افتاده توی دور باطل...
-
سال ترس
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1396 11:33
سال جدید انگار سال ترسه برا من!
-
ساریناطوری :دی
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1396 10:24
سارینا یه بند حرف میزنه. هی داشت برام تعریف میکرد وای عمه من میرم عروسی یه عالمه میرقصم کلی ام دوست پیدا میکنم و... آخرش گفت عمه بسه دیگه خیلی حرف زدم. دهنم کف کرد :))))) + مامانش میگفت اون دفعه یه بچه از فامیلای اون طرف رو اورده بود سر میز ما،مامانش داشت دنبالش میگشت:))))
-
و خدا چراغ راهتان :)
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1396 00:51
بهار تازه مبارک :) مثل تبریک تابستان تازه بعد پاییز رنگارنگ تازه، بعد زمستان سفید پوش و سرمای لذت بخشش و... گردش ایام و روزگار نو ... همیشه مبارک باشه براتون :)
-
پت و مت خاله
شنبه 28 اسفندماه سال 1395 22:51
هستی عصای بابامو برداشته در حال دویدن و دادمیزنه نمیدم نمیدم، و هانیا پشت سرش که عصای باباجونو برداشتی بزار سرجاش، مامان نیگاش کن. و داد و فریاد... حالا هستی رسیده جلو در اتاق باباجونش، هر دو متوقف شدن: هستی: در و باز کن هانیا هانیا: من باز نمیکنم برات هستی: خب پس اینو (عصا رو میگه) یه دقیقه بگیر در حالی که عصا رو داد...
-
ساعت جادوگران
جمعه 27 اسفندماه سال 1395 05:19
خیلی یهویی از خواب بیدار شدم، تمام حس و حالم تگ این زمان فرق داره، تمام وجودم آرامش دارم.... هوا ابری هست، و گر نه آسمون زیبا این ساعتهای دوست داشتنی رو ستاره بارون میکرد برام... میگن توی این ساعت باید آرزو کرد. اول ژیلا اومد جلوی چشمم، بعدش... احساس میکنم صدام به خدا نمیرسه، به تغییر احتیاج دارم...
-
چی هست!؟
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1395 00:00
این روزها سوال اومده تو ذهنم "فرق بین ما و حیوانات چیه؟ " خیلی دقت میکنم به رفتارهای خودم اطرافیانم حتی حیوانات مختلف... اول از حیوانات میگم: خیلی صادق هستن، نیگا گنجشک کنید رفتار سگ و انجام نمیده همونقدر ریزه میره و ناز و ضعیف، سگم خودشه. خیلی ام خوبه اونقدر که امام علی علیه السلام شخصا سخن گفته ده تا خصلت...
-
و توی گوشم میگه دائما یکسان نماند حال دوران....
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1395 02:32
هی میخوام شاد بنویسم ولی نمیدونم چرا یکی باید حالمو بگیره... # خیلی رک و بی رحم شدم. کاش اطرافیانمم میفهمیدن اگه چیزی نمیگم یا حرف نمیزنم یا احترام نگه میدارم دلیلش فقط و فقط اینه که انتخاب کردم جواب ندم . روزهام خوب پیش میره، یعنی تصمیم گرفتم به خودم سخت نگیرم. درس رو بوسیدم گذاشتم کنار. بعدش اتفاق خوبی افتاد دوست...
-
ثبت خاطرات همراه نتایج بدست آمده..
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1395 20:13
اینکه بابای آدم پولدار نیست و کلا نازپرورده بزرگ نشدید و حتی برای پول تو جیبی خودتون کار کردید، با تمام سختی هایی که کشیدید ولی میتونه قسمتی از خوشبختی همین باشه... از کجا معلوم شمام مثل این باباپولدارا عیاش نمی شدید... منظور من یه سطح زندگی که با انتظار و یکم تلاش چیزهایی رو که میخواستی بدست می اوردی، و یک فرد متعادل...
-
ازش تشکر نکردم ولی...
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1395 20:00
امروزازکلاس برمیگشتم، سرم تو گوشیم بود،یه آقاهه برگشت بهم گفت:خانم حواست به جلوت باشه...
-
دروغ های دوست داشتنی
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1395 00:47
گاهی به خوشبختی های اینستا گرامی حسودیم میشه.... هر روز هر روز عکس رنگی پنگی و جینگولی تر میگیرن... #به قول دوستی میگفت قبلا حرص میخوردم چرا زندگی من اینجوری نیست بعد از اتفاقاتی به این نتیجه رسیدم که اینا همش دروغه... و دیگه این مدل خوشبختی های به رخ کشیدنی رو باور نمیکنم...
-
روزهای تاریک
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1395 00:39
خیلی وقت بود قرآن نخونده بودم. قرآن گوشی باز کردم... آیه اومد: و آن روز که ابرهای آسمان بشکافد و فرشته ها به زمین بیایند... این روزها فک میکنم، مگه خدا جز انسانیت از بندهاش چیزی دیگه ای،میخواد مگه؟ همیشه تغییر ترس داره...، ولی چیزی،که بودم منو به خواسته هام نرسونده و مجبورم تغییر کنم. میترسم از همون روزی که خدا سوال...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1395 12:54
توی این اوضاع اقتصادی نه عاشق بشید نه ازدواج کنید. خریت محضه ... مگه اینکه شغل خوبی دارید و یا بابای پولداری دارید ...
-
هستی آنه...
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1395 11:39
هستی نگاه میکنه و پلک میزنه من دلم ضعف میکنه، این دختر بزرگ بشه همینجور خوشگل بمونه فقط گشته مرده میده...
-
و شاید در بهار شکوفه کند
شنبه 30 بهمنماه سال 1395 22:16
توی این همه ناامیدی و ترس ، انگار شجاعت داره ریشه میزنه...