-
ثانیه های معطر و خنک طوری
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1396 19:56
از کنار گل فروشی که رد میشم قدم هامو آهسته تر میکنم، نفسمم عمیق تر..:عاشق:
-
زندگی با طعم تلخ...
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1396 14:46
آدمِ تنها باید صبح تا شب خودشو مشغول کار و کار و کار کنه که وقتی سرش و گذاشت رو زمین عین سنگ بیافته و خوابش ببره و وقت فکر کردن نداشته باشه، وقت مرور گذشته و آینده رو نداشته باشه... ولی میدونی، ته تهش برای همه بغض های قورت دادش یه زمان پیدا میکنه تا یکم قلبش سبک بشه...
-
َ00:00
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1396 00:00
00:00 آرزوی عشق و امید
-
قانون گذاری جدید
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1396 08:58
مثلا قانون بزارم، نالیدن و غصه خوردن ممنوع. فقط شکر خدا و سپاسگزاری و یه کار مثبت جهت خوب کردن حال ... #امیدوارم بتونم... #همینجوری ادامه بدم کور میشم... #آدمهای مزخرف و حال بد کن اطرافم زیاده باید بفهمم باشون چیکار کنم! #خدایا دل همه رو خوووش کن به زندگی :) #خاله ام میگفت صبح از خواب پا میشی خدا رو شکر کن به همه چی...
-
هوووم
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1396 02:04
ترم سه یادم میاد که وقتی دوستم منو با نقشه قبلی وارد جمع دوستانه ای کرد بعد منو مجبور کردن با "علی" نامی حرف بزنم و منم چون خیلی ناراحت بودم از اینکه بی اطلاع این اتفاق ها افتاده خیلی بی رحمانه گفتم "نــه" و بغض کرده نشستم جفت دوستم. بعد دوستش "هادی" گفت واقعا جوابت "نه" است....
-
اینم یه اعتراف شیرین آنه
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1396 01:45
نمیدونم گفتم تا بحال یا نه؟ من خیلی دست و پا چلفتی هسدم. دستم هی به اشیا گیر میکنه، پام جلو پای خودم می پیچه. میخورم زمین. بی هوا دستم بهلیوان چای میخوره میریزه و .... زیاده حالا!! خلاصه بر این باورم که اشیا زیاد باهام شوخی میکنن، در اون لحظه احساس میکنم کائنات پخش زمین شدن از خنده، وقتی ام خیلی زیاده میشه حس میکنم...
-
اعتراف نامه
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1396 01:39
اعتراف خیلی کار بیهوده و الکی هست. مثلا اعتراف کنم که من گناهکارم و فلان گناه کبیره و صغیره رو انجام دادم. که چی؟! اعتراف به هر کاری حالا.... بیهوده است ولی با تمام ترسی که به همراه خودش داره من این کار رو میکنم... در حین اغراق به اشتباهم انگار چشم تو چشم واقعیت شدم و تمام احساسش بهم منتقل میشه!
-
سکانس های تنفر و عشق
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1396 01:36
بنظرم این خیلی طبیعی هست که آدم گاهی از خودش متنفر بشه. گاهی هم خودشو تحسین کنه و دوست داشته باشه. ولی خب حالت تنفر بیشتر اتفاق می افته...
-
00:00
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1396 00:01
00:00 آرزوی یه دنیا عشق و محبت برای همه...
-
خوش خوشانه...
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1396 21:17
کی میدونه فقر مثل گنج میمونه...؟ فقط یکم درد داره، بغض هم داره. کلی چرا داره برای خدا که چرا!؟ من از اون دسته آدمهام که نمیفهمم با پول میشه چیکارکرد فقط میدونم میشه خیلی کارها کرد. مثلا پول احترام میاره، اصالت نداشته باشی حتی برات اصالت هم میاره، خیلی خوبه دیگه... ولی این روزها فقر رو خوب میفهمم ، میدونم از جهاتی مثل...
-
00:00
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1396 00:00
00:00 آرزوی سلامتی و خوشبختی برای همه....
-
فرشته های زمینی
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1396 10:43
چه خوب می شد زندگی رو برای هم سخت نمی کردیم. باعث رنج هم نمی شدیم. چقدر دنیــا و زندگی قشنگ تر می شد. قطعا بهشت جای آدم هایی خواهد بود که با وجود تمام خطاکاری ها و سهل انگاری ها وجودشون برکت و رحمت هست برای همه. هر کجا میرن انگار خدا فرشته اش رو نازل کرده اونجا!
-
نداشته هام...
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1396 00:33
کاش یه هم زبون داشتم ...
-
اووووووم:(
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1396 23:41
چرا چاق شدم من؟! هان! نگا عکسا قدیمی میکنم ، لاغرتر بودم خوشگلترم بودم خووو.... لاغر شو ، لاغر شو... حال و حوصله رژیم ندارم ای فرشته لاغر کن بر من نازل شو و لاغرم کن :|
-
عکس جات :دی
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1396 23:17
قاصدک ها منتظر نشسته بودن تا آرزویی روی دوششون سوار کنن، بعدش برن سرزمین رویاها... شکوفه های درخت به حواستون باشه بهشتی شدین بدونین شکوفه درخت به چه شکلی هست.
-
بیم و امید
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1396 23:13
هر دو رو با هم دارم...
-
همینجور مهربون بمونید همتون ^_^
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1396 23:09
چند هفته پیش برنامه دورهمی جراح قلبی رو دعوت کرده بود، که خیلی مهربون بود. پزشک قلب شهر خودمونم خیلی مهربون و محبوب هستش. قاف عزیز هم خیلی مهربون و با محبت هست... بنظرم سه تا مثال برام کافی باشه تا بخوام به این نتیجه برسم که پزشک های قلب خیلی مهربون و دوست داشتنی هستن... همیشه زنده باشن... آرزوی سلامتی برای همشون...
-
می روییم
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1396 23:00
دور باطل یعنی 500روز از زندگیم یک شکل گذشته... بدون هیچ تلاشی... اینو داشتم به شیوا میگفتم خیلی زیبا برام تحلیل میکرد میگفت این که تقصیر تو نیست ، خب زندگی من و تو هم این شکلی رقم خورده، و خودش رو مقصر هیچی نمیدونه. ما درست برعکس هم هستیم. هیچ وقت دلیل ادامه رابطه ام با شیوا رو نفهمیدم. ما اصلا شبیه هم نیستیم ... دو...
-
مرا در خود برویان ای زمین ناآرام...
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1396 12:54
صدای رعد و بر ق و غرش آسمون بهم آرامش میده... انگار با زبان بیگانه ای داره باهام حرف میزنه ، متوجه نمی شیم چی میگه ولی کاملا با هم همنوا و هماهنگ هستیم که از بودن با هم لذت میبریم... این بهار و اردیبهشت خیلی برام شگفت انگیز شده... دوست دارم مرگم تو بهار باشه و اولین شب تولد دوبارم آسمون همینجور برام بباره و صدا بده....
-
آسمان ناآرام
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1396 02:21
صدای طبیعت، صدای غرش ابرهاااا...
-
رویای شیرین پرواز در باااد با موهای بلند
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1396 08:28
پرواز و باااد... دوست داشتنی ترین اتفاقات این روزهاس تماشای پرنده هایی که توی باااد پرواز می کنند. واقعا سر ذوق میام.... حتی دوست داشتنی ترین خوابهام. اسمون پر از پرستو... عقابی که در پی شکارم بود و...
-
وبلاگ تکانی
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1396 00:34
باید یه سر و سامونی به اینجا بدم. انگار سایه مرگ افتاده روش!! یکم رنگی تر و شادترش کنم.
-
دلها با نور زنده میمونن
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1396 20:44
بهتره تو این زمان از زندگیم ، یکم روی ایمانم کار کنم. یکم رابطه امو با خدا درست کنم. کارها و اعمالم و اصلاح کنم. شاید توی این سردرگمی یه نوری پیدا شد. # یه کار نیمه وقت پیدا کردم. فعلا جهت بیکار نبودن...
-
الهی نگاهی
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1396 08:27
شیوا میگفت فقط یه نگاه خدا کافیه...
-
بشنو خدا جونم....
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1396 00:10
وسط دعاهام از خدا میخوام منو ببخشه، این ترس تموم بشه، یه فرصت دیگه همراه بصیرت بهم بده. خدا جونم بشنوووو # مقصد و مقصود تویی... # تو امید بخش قلبهای ناامیدی... # دلم یه دعا کمیل حسابی میخواد. چند ساله نخوندم.... # حتی گاهی دلمم بندگی بی چون و چرا میخواد مثل قدیما... # دلم میخواد بازم بشنوم و ببینم و بخونم ... # دلم دل...
-
بادبان های گم شده ام!
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1396 00:43
طبیعت خیلی حرفها برای گفتن داره، دنبال ایمان گم شده ام می گشتم که صدای هوهوی باااااد رو شنیدم، صدای درختها رو، سوزش سرما تنم رو میلرزوند و صداهای طبیعت به گوش میرسید... انگار میگفت مگه میشه ایمانم گم کرد.... خدا بزرگترین خالق هست، بی نظیرترین تصویرگر، خیلی بی نظیره...این همه شگفتی تحسین برانگیزه... چطور آدم بین همه...
-
ملاک دارم منم هااد
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1396 02:10
حتما یه روز با یکی ازدواج میکنم که ذوق کور کننده نباشه...
-
حال من
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1396 02:05
اخلاقم بد شده. کم حوصله شدم... جدیدا سریع اعتراض میکنم، قضاوت نه هااا، اعتراض! به هر وضعیت غیرعادی! نامطلوب! هر چیزی که با منطقم جور درنمیاد! خب 50 درصدم اشتباه میکنم معمولا... مثل قبل مهربون نیستم. مهربونیم گزینشی شده برا آدم هایی که انتخاب میکنم... برام مهم نیست کسی ازم دلخور میشه... خب بشه! سیل عظیم نامهربونی...
-
عجز یعنی همین. نتونی، نمیتونی...
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1396 23:34
هیچی بدتر از این نیست، بابام حالش بده، دائما قلبش درد میکنه ولی نمی تونیم کاری کنیم... خدایا میدونم داری مثل همیشه تماشا میکنی، همیشه بیداری، هر کاری اراده کنی میشه . به هر کی دلت میخواد پول میدی، حال میدی، به هر کی نخوای هیچی جز بدبختی نمیدی... میشناسمت، حتی میدونم خیلی مهربونی. حال بابامو خوب کن لدفا....
-
به من بازگرد
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1396 12:39
دنبال آیات گمشده ی ایمانم....