-
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد
یکشنبه 18 مهرماه سال 1395 18:44
برخیز و مخور غم جهـــــان گذران بنشین و دمی به شادمانی گذران در طبع جهـــــان اگر وفایی بودی نوبت به تو خود نیامدی از دگران خیام غم دنیای دنی چند خوری، باده بخور حیف باشد دل دانا که مشوش باشد حافظ
-
چاره ها رفت ز دست دل بیچاره من...
یکشنبه 18 مهرماه سال 1395 16:41
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 مهرماه سال 1395 12:03
نمیدونم سرنوشتم چی میشه ولی امید دارم آخرش هممون مثل سریال های ایرانی عاقبت بخیر بشیم:) غرغرنامه: # حضرت اشرف قطعنامه های بسیاری صادر کردن و بنده رو تحریم کردن . بدجور خندم میگیره اون که میدونه من تو دلم بهش میگم " برووو عامو"...! # از ویژگی های پدر عزیزم اینه: از سوراخ سوزن رد میشه از در دروازه رد نمیشه!...
-
پیش میاد خب!
یکشنبه 18 مهرماه سال 1395 02:38
امروز در خونه رو باز کردم برم بیرون در گیر کرده بود به سختی باز شد بعد من با یه حالت نیش باااااااز که دندونام بیرون باشه جفت پا پریدم بیرون زیر زبونم داشتم به اون فردی باعث بانی ناراحتیامه میگفتم گورباباش ! دقیقا با همون قیافه یه مرد سیبل کلفت جلوم دیدم، باباش و تو صورت آقاهه گفتم. چشماش چهارتا شده بود!!! نمیدونستم...
-
دوران جاهلیت :|
یکشنبه 18 مهرماه سال 1395 01:36
دیشب خواب چرتی دیدم. یادم نیست فقط میدونم خیلی چرت بود! خواب اون پسره گندهه ( خیلی گنده بود از اونایی که میرن بدنسازی گنده میشن) تو دانشگاه غیر انتفایی، که منو از دست ارازل اوباشا نجات داد. ( این پست ) یا بعد از دعوای با هم کلاسیم که به گوشش رسیده بود اومد گفت: "بخوای شب، تو کوچه، ده تا بخیه تو سرش، فردا سرشکسته...
-
شاید خلاصه واقعه عاشورا همین باشه
یکشنبه 18 مهرماه سال 1395 00:02
"طرفــدار حق" بودن
-
خسته شده ازم خب:|
شنبه 17 مهرماه سال 1395 23:23
من که میدونم بابام آخرش خودش میاد "معذرت خواهی"... فقط باید همینجور اخمو باشم و نخندم:| بعدش که آب ها از آسیاب افتاد یه شب شروع میکنه به پند هایی که من تو کتم نمیره ولی فقط سرم و کج میکنم که یعنی باشه! خودشم میفهمه دارم مسخره بازی درمیارم و اصلا نمیتونم مثل اون فکر کنم... همون موقع بش میگم ازش خیلی خیلی...
-
باشد که هدایت شوم!
شنبه 17 مهرماه سال 1395 23:04
بدترین اخلاق من اینه که خیلی سریع ناراحت میشم. زودرنج و نازنازی! و سریع گریه میکنم. ( همه دخترا اینجوری اند یا فقط من اینجورم؟) دیگه اینکه هر چیزی ناراحتم کنه میگم...! انگار اینجور نباید باشه:|
-
شاید من دیونه شدم!
شنبه 17 مهرماه سال 1395 00:38
گاهی وقتی چشم هام و می بندم چیزهایی بهم الهام میشه. حتما برا همه اتفاق افتاده. کاش میشد ازش عکس گرفت یا ضبطش کرد. بعضی اوقات یاداشتشون میکنم ولی دقیقا به تصویر احتیاج دارم. نقاشی خوبی ندارم که حتی یه چیز گنگ ازش بکشم...! واقعا احتیاجشون دارم بعضی جاها... دانشمندان لدفا رسیدگی کنن!
-
از ایده های رنگارنگ تا عمل
شنبه 17 مهرماه سال 1395 00:28
امسال برا تولدم میخواستم 26 تا بادکنک بزرگ با گازهالوژنی باد کنم. 26 تا شکلات و .... ببرم خیابون به بچه ها بدم . تنها بدیش اینه که مامانم نمیزاره ! میگه آشنا می بینتت آبرومون میره. میگن دخترش دیونس!!! یه روز به مناسبت تولدم همین کار رو میکنم حتما^_^ البته سه ماه دیگس!
-
خود مسکنی...
جمعه 16 مهرماه سال 1395 23:35
حس میکنم اینکه جدیدا خودم شدم مسکن خودم خطرناکه! نکنه بیماری ه؟؟؟ اونقدر قشنگ میتونم روح خودمو آروم کنم ^_^ تو اوج ناراحتیم کودک درونم مسخره بازی درمیاره به سفر به مریخ فکر میکنه یا سفرهای بین کهکشانی حتی! بی ربط نوشت: پارسال یه ناشنوا ازم آدرس پرسید نتونستم کمکش کنم.خیلی شرمنده شدم. بعد از اون روز دوست دارم زبان...
-
^_^
جمعه 16 مهرماه سال 1395 17:49
آنکه میخواهد پریدن را یاد بگیرد نخست باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالا رفتن را بیاموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی کنند:)
-
همون رمز همیشگی..
جمعه 16 مهرماه سال 1395 17:03
-
کارکتر پوست کلفتش...
جمعه 16 مهرماه سال 1395 15:22
من خوبم فقط یکم داغونم...
-
بیعاری ام عالمی داره
سهشنبه 13 مهرماه سال 1395 23:52
تنهایی و بیکاری و بی پولی هم عالمی داره هااا!!! مثلا روزا درس میخونم هر وقت دلم بخواد ظرف میشورم و کار خونه میکنم و کتابی بخونی و ... گاهی ام با مفاتیح سرگرمم ! اینترنت و تلگرام و اینجور چیزا دیگه هیچ لذتی برام نداره. هیچی هاااا.... یادمه از بهترین روزهای زندگیم معتاد نت شده بودم!!! ولی الان هیچ رغبتی بهش ندارم! #...
-
زیادم بد نیست فقط باید تنوعش رو بیشتر کنن:)))
سهشنبه 13 مهرماه سال 1395 23:02
هر کی ازم میپرسه چه خبر؟ چیکار میکنی؟ منم میگم کار مام شده "ز گهواره تا گور دانش بجوی" :)))) :پوزخند:
-
همه اینا یادم می مونه!
شنبه 10 مهرماه سال 1395 11:11
# سنگرم شده بابا... نمیدونم چرا دشمنی هاتون نتایج برعکس میده!
-
نقطه شروع...
شنبه 10 مهرماه سال 1395 00:34
چه کارهایی و باید انجام داد!!! وقتی کارهایی و که نباید انجام بدم رو واقعا دیگه انجام نمیدم. دیگه کار ی برا انجام دادنم نمیمونه! یعنی فرصت هام رو ازدست دادم و الان باید باز از صفر شروع کنم... خداروشکر میکنم چون الان باید جایی باشم که هستم. ..
-
دل شب محرم اهل راز است
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1395 04:07
خوابم نمیبره... به همه چی فکر میکنم... همیشه وقتی میخوام بخوابم فکر میکنم شبها خیلی طولانی هستن برام حکم 48 ساعت رو دارن... چون فردای من از طلوع صبحش شروع میشه. و من این فرداها رو بخاطر این شبهای طولانی بزرگ کردم. توی فرداها هیچ خبری نبود. این شب ها بودن که بهم انرژی میدادن برا امتحانهای 8 صبحی که تا 12 شب هنوز نخونده...
-
پستی جهت خنکای دل!
دوشنبه 5 مهرماه سال 1395 14:05
همیشه فکر میکنم چطور رئیس و روسای این مرز و بوم میتونن بخندن و اینقدر خوش باشن. اینا باید پوست و استخوان بشن و در طی مدت سمت هاشون چندین بار سکته کنن بنظرم تا من حداقل باور کنم که دلسوز هستن!!! این جامعه به افراد باهوش با ضریب هوشی بالا در همه زمینه ها نیاز داره تا بتونه رشد کنه. خیلی بی رحمانه میگم همشون خنگ و احمق...
-
الان تعداد بیکارها رو چطور محاسبه میکنن دقیقا!!!
دوشنبه 5 مهرماه سال 1395 13:37
چطوره برای تکمیل فرم سرشماری، " بیکار" نداره!!!؟؟؟ منم سایــر رو انتخاب کردم:| کاش یه گزینه هم داشت. به دلیل نبود شغل مناسب بازم دارم درس میخونم و ارشد میگیرم...!! یا مجبور شدم برای کار مهاجرت کنم. یکم توضیحات کوتاه بهش اضافه میکردن خب:|
-
رفتن که بازیافت بشن :(
دوشنبه 5 مهرماه سال 1395 13:35
در حین گردگیری چند ماه پیش کتابهای دبیرستان و جمع کرده بودم بدم نمکی بره! دیروز فروختمشون 1000 تومن. خیلی شیک رفتم دادمش یه نون سنگک. خیلی چسبید :) حالا دفعات بعدی کتابهای کنکور رو این بلا رو سرشون میارم. هی چرخیدن و چرخیدن تا باز رسیدن به دست خودم:|
-
هوا سرد شد
شنبه 3 مهرماه سال 1395 22:56
سرما خوردم :|
-
از سر(!) گذشته ها!
شنبه 3 مهرماه سال 1395 22:34
داشتم دنبال عکسی میگشتم. بازم این عکس ها رو دیدم و اون روزهای بد تحویل پایان نامه برام زنده شد!!! تنها راهنمایی های استاد راهنمای محترم شامل این دو تا عکس میشد. تازه این ها رو هم با منت بعد از دو ماه برام فرستاد. خیلی بهش فشار اومده بود بیچاره!! من که با اون پایان تلخ کلا دیگه طرف رشته برق نمیرم. خیلی بد تموم شد هیچ...
-
پــاییــز و خیــــلی دوست دارم :)
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1395 04:24
بگذر تابستان بگذر ... حال من با تو خوب نمی شود پاییز حال مرا خوب میشناسد ... "محمود دولت آباد"
-
رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1395 04:05
آهنگ کولــــی با صدای همایون شجریان لینک دانلود رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده شب مانده است وبا شب تاریکی فشرده کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو شادی چرا رمیده آتش چرا فسرده رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی چشمان مهربانش یک قطره ناسترده رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده می رفت...
-
سخن پرانی
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1395 01:16
گاهی ام فک میکنم انگار خدا هیچ شاگردی جز ما نداره. هی فرت فرت از ما آزمون میگیره. هر روز یه مدل ناشناخته تر... خدایا حداقل هوشمم زیاد کن که قشنگ شریجه بزنم...:) به لطف خودشم که همه رو یکی درمیون تبصره کرده واسم! ادامه نوشت: 1- تنهایی خر است. 2- نظرات رو بعد تایید میکنم ببخشید :خجالت: 3-تا کی درس؟؟؟ بس نیست دیگه؟ خسته...
-
امام دوست داشتنی ام
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1395 16:55
فکــــر تو وسعتی که همه امور را فرا بگیـرد ندارد، پس آن را برا ی امور مهـــم فــــارغ بگــــذار امام علی علیه السلام ^_^
-
از سخنان خواهریــــم
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1395 15:49
"زندگـــــی که جــا زدن نیست"
-
به خواب دوباره با افکار نو نیاز دارم...
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1395 15:44
شما هم اینجورید که وقتی از خواب پا میشید و چشماتونو باز می کنید به صورت ناخودآگاه حتما به یه چیزی در گذشته، حال یا آینده و هر چیزی دیگه ای در حال فکر کردن هستید!!! نمیدونم این مغز چیه و این فرآیندهاش چطوره؟! یه روز یه شعر از هایده رو دارم زمزمه میکنم یا حتی اشعار فردوسی و غیره، یه روز آیه قرآن و ... تاثیرات مثبت و...