-
به قول انشتین: حماقت حدی ندارد
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 17:04
گاهی اوقاتم با کسی دوست میشی فک میکنی اونم با تو دوست ِ ولی این فقط خیــال تو ِ !!!
-
خودمم از این اخلاق خسته شدم!
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 16:59
من آدم ضعیفی ام : اگـر کسی بخواد اذیتــم کنــه راحت میتونــه این کار رو کنــه!!! و بارهــا و بــار ها شیــوا این و بهم گوشزد کرده و من هنوز نتونستـم خودم و تو این مورد درست کنم!
-
خدا بخیر کنــه!
دوشنبه 25 آذرماه سال 1392 12:38
امــروز خیـــــــلی کلافـــه و آشفتــه ام. از صبح که بیدار شدم استرس دارم زیاد، انگار تو دلــم رخت میشورن :( پلاس: وقتی خیلی کلافه ام و نگرانیم زیاد میشه! طرف راست بدنم کلا حسش و از دست میده انگار فلج میشه!
-
یعنی دلم میخواد خودمو آویـــزون کنم!
شنبه 23 آذرماه سال 1392 12:50
5 واحــد فقط با استاد زارعی دارم! فردی که باید پروژه تحویلش بدی تا حتما پاس بشی! اونم مدارهـایی که خودش طراحی کرده ! مثلا جمع کننده یا کامپیوتر کوچک، یکسره هم میگه ببندید خودتون یاد بگیرید! خب خروجی مدار و بستم هیچی جز سیم کشی نداره:| چند هفته پیش یک پسرک بعد از کلاس اومد و پرسید که آیا من این درس و دارم یا نه و اینکه...
-
شــاعــرانـه
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 16:42
بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند پر از حس های خوبند پر از حرفهای نگفته اند چه هستند، هستند و چه نیستند، هستند ... یادشان خاطرشان حس های خوبشان آدمها بعضی هایشان سکوتشان هم پر از حرف هست پر از مرهم به هر زخم است ! بیژن جلالی
-
فرزانــه میـــگه:
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1392 17:10
قصـــه هـای هم اتــاقی مثــل دنپـــایی می مــونه، لنــگه نــداره
-
هم اتاقی از نوع کارگاه'هانش
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 18:40
افســانه نیم ساعت یا بیشتــر پشت پنجره نشسته ( درست مثل این دیووونه هــا هیچ علائم حیاتی ام نشون نمیداد) ببینه این آقاهه که وارد مغازه شده کجــا رفتــه! آخرشم فهمید داخل مغــازه یک در مخفــی هســت! جالبش این خیلی کارگاهی و خیلی عجیب این موضوع رو تعریف میکنه ! غریبی هست و دیوانگــی دیگه!
-
هم سوئتی های عزیزم :*
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 16:48
خدا رو شکر میکنم که اینجــا دوست های خیلی خوبی دارم و اطرافم دخترهای فوق العاده ای هستن که حتی خوب بودن و میتونم کنارشون یاد بگیرم. فوق العاده اند سارا-معصومه-افسانه- مینــا ( همشهری عزیزم :* ) [ همه ناپیوسته نرم افزارند] و زهرا که هم کلاسم هست :) فرزانه-فهیمه-سمیرا- ژیلا ( که خیلی دوسش دارم :* ) [ فرزانه ترم 9 مهندسی...
-
حتی یک قاشقم دوست ندارم بخورم!
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 15:24
بچه ها امروز رفتن خرید کردن آش بپزن! نه اینکه آش دوست نداشته باشم هــــــــاااااااا!! دلــم میخواد کنــار مامانم باشم و آش کشک های مامانم و بخورم!
-
دلم برای کمی تنوع تنگ شده
شنبه 2 آذرماه سال 1392 19:23
پلاس 1: اومدم نشستم توی اتاق تلویزیون ( اتاقی که شامل یک تلویزیون پوکیده میباشد و تنها 3 شبکه را میگیرد) و برنامه سفیدپررنگ و نگاه میکنم. اصلا هم حس درس خوندن هم نمیاد. پلاس2: آهنگ دو پنجره از گوگوش و دانلود کردم دارم گوش میدم. پلاس3: دلم برای همه چی تنگ شده از جمله مامانم و بابام و ...! غربت و دوری از خانواده خیلی...
-
یک تجـــــــــــــربه جدید
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 13:56
دیشب همکلاســی افســانه واسش یک کیلو گل زعفرون اورده بود. بعد ما هم چند نفــری نشستیم به جدا کردن زعفران های از گل هاشون! کار خیلی جــالبی بود! بماند کار خیلی خسته کننده ای ِ فقط واسه اولین بارش جالبـــه یک کیلو گل زعفران میشه 40 تومن! نمیدونم چند گرم زعفران ازش در میاد! ولی فک کنم خیلی بیشتر صرف کنــه تا اینکه بخوای...
-
:دی
چهارشنبه 15 آبانماه سال 1392 17:43
استاد نکته ای و کنار مسئله ای داشت تو ضیح میداد نوشت و بعدش گفت این مهم نیست ننویسید و پاکش کرد! یکی از نوابغ: اِ اِ اِ استاد ما نوشتیمش پاکش نکنید =))
-
مخاطب خاصی نداره!
سهشنبه 7 آبانماه سال 1392 00:22
بعضی آدمها انگاری موضوعات تکراری با یک سری مسائل پایان پذیرنــد!
-
دنیــا دیـــــوارهای بلنــد دارد
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 11:53
دنیا دیوارهای بلند دارد و درهای بسته که دور تا دور زندگی را گرفتهاند. نمیشود از دیوارهای دنیا بالا رفت. نمیشود سرک کشید و آن طرفش را دید. اما همیشه نسیمی از آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک میدهد. کاش این دیوارها پنجره داشت و کاش میشد گاهی به آن طرف نگاه کرد.. شاهد هم پنجرهاش زیاد بالاست و قد من نمیرسد . با این...
-
شـــــاعـرانــه
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 11:39
من شکوفایی گلهـــای امیدم را در رویاهـــــــا می بینم و ندایـی که به من می گویـــــد: گـــــرچــه شــــب تـاریــک اســت دل قــوی دار سحر نزدیک است حمید مصدق
-
به نظرم صداش واسه قصه گفتن خیلی مناسب ِ :دی
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 01:20
میــــــری کلاس اونم کلاس 12-14 بعد ردیف اولم بشینی بعدترش اینه که هی چرت بزنی و هر بار که سرت به دسته صندلی نزدیک میشـه بلند بشی چشات که باز بشه ببینی استاد داره نگات میکنه! توام اصلا به روی خوذت نیاری... بعد خواب سرکلاس چقدر لذت بخش ِ حتی اگه 5 دقیقه باشه کل خستگی های عمرت از تن آدم در میاد! به نظرم میاد باید ساعت...
-
عنوان نمیخواد دیگه این بار:دی
شنبه 4 آبانماه سال 1392 09:02
اردوی روز جمعه دانشگاه خوش گذشت ما رو بردن روستای "استــاد" فک کنم از روستا های شهر فاروج (جزء استان خراسان شمالی ِ ) حدود یک ساعت یا شایدم بیشتر با قوچان فاصله داشت!! حیف ک نزدیک نبود و گرنه میشد پاتوق من! بسی با دوستان خوش گذشت جــای خیلی قشنگی بود و طبیعت پاییزی بسیار زیبایی داشت! خیلی خوب بود بعد از یک...
-
دلم باید خیلی قوی تر بشــــــه!
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 01:35
بعد از چند روز پی در پی که خیلی دلم میگرفت و کاری نمیتونستم کنم ، دلتنگی خیلی آزار دهندس! حتی گاهی به این فکر میکنم که انصراف بدم و بیخیال همه چی بشم ولـــی امروز رفتم و یه شاخه گل مریم ( ) خریدم و تقدیم به خودم کردم و به خودم قول دادم آروم تر باشـــــــــم و کمتر بی تابی کنم چون مجبورم با شرایط کنار بیـــــــــام!...
-
تبــریک به همــه شیعــه هـا
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 01:17
عیـــــــــــــــــد همگـــــــــــــــــی مبــــــــارک
-
عجبــــآ!
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 00:25
رفتم دکتــــــــر میگم آمپول بنویس حالم خیلی بــده! تب و لرز داشتم و ایـنـا! میگه اینجا هنوز سرد نشده آمپول و بزا واسه وقتی که حالت خیلی بدتر شد فاطمه نوشت: به لطف دوستام ( خدا حفظشان کنــــاد) با دم کردن آویشن پی در پی حالم خیلی خوب شده فقط مشکل صوتی صدام هنوز رفع نشده
-
میگن اینـــــــم میگــذره
یکشنبه 21 مهرماه سال 1392 10:35
اینجــا رو اصلا دوست ندارم :( نه قوچــــــــــان و نه رشته رو نه ... دلم واسه مامانــــــــــــــم ، خانواده خیلـــــــــی تنگ شده ولی تا آخر ترم نمیتونم برم خونه ! الان حس میکنم فقط مجبورم یک سری کاراهایی و که دوست ندارم انجام بدم و این خیلی بده! قوچان خیلی سرده! میگن پارسال دماش تا 20 درجه زیر صفر هم اومده الان دارم...
-
میگ میگ
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1392 12:07
اولیـــــــــــــن آپ از سایت دانشگـــــــــاه
-
سیلــی واقعــیت!
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 00:05
انســان سیــلی واقعیت رو وقتـــــی میخـــوره کـه در وسط رویــاهــاش غـــرق شده ..
-
لبخنــــد
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1392 15:31
یکی از تفریحات من تو دوران بچگی این بود که اب بریزم رو بخاری صدای "تسسس" بده خرکیف بشم :|
-
خدا را شکر :قلب:
سهشنبه 2 مهرماه سال 1392 01:45
مخابرات قــوچــان قــبول شدم:| درست انتخاب بعد از تهران و قبول شدم روزانه است نرم سال دیگه نمیتونم شرکت کنم الان نمیدونم خوشحال باشم یا غصه بخورم ولی باز خدا رو شکــر دلــم میزنــم به دریا و یا علــی میگم و میـرم پ.ن: ظرفیت روزانه ها پایین بود، فقط تهران و قوچان و تربت حیدریه و بجنورد داشت! 140 نفرم نمیشدن روی هم...
-
?
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1392 01:21
سوال اینه که آرزوی پروازِ کدوم بزرگتره، و نپریدن برای کدوم یکی تلخ تر کبوتر پر شکسته با خاطره ی پریدن یا مرغ و خروسی که حتی یک بار هم تجربه ش نکرده؟
-
دست خودم نیس خب خندم میگیره
جمعه 29 شهریورماه سال 1392 02:56
این اسمایلی و می بینید===>>>>> هر وقت هر جا می بینمش بیشتر خندم میگیره حکم همون اسمایلی خنده تو یاهو رو داره واسم . اینو میگم==>>>> نظر بقیه هم محترمه البته فاطمه نوشت: امین اونجایی که اینو تو متنت گذاشته بودی خیلی خندم گرفت! ببخشید
-
شـاید واقعـا خر باشــم :|
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1392 17:38
دو روز پیش رفتــــــم بانک حساب باز کنــــــم، کارمند محترم بانک شماره بنده رو از فرمی که پر کرده بودم برداشته خیلی محترمانه زنگ زده میگه من ازت خوشم اومده، میخوام بیشتر با هم آشنــــــا بشیــــــــم بعد اگـه اجازه بدی با خانواده خدمت میرسیم. من===>>:| کارش زشت بوده خب:| ولی از حق نگذریم جوان معقولــی بود دوستـم...
-
هر چه میگــــــذرد آبـی تـر میشوم--------->> برای برادرهایـم<<----------
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 23:16
آدم بــاید آزاد باشــد! از تمام قید و بندها باید به خودش آزادی بدهد.بدون احساس حسرت زندگی کنــد. بتواند دیگران را بفهمد، به دیگران حق انتخاب بدهد! خیلی دوست دارم به برادرم بگویم فقط مراقبم باش ولی برایم خط و نشان نکش، دلم نمی خواهــد بهش بگویم برادرم تو فقط برادر منــــــی! دوستت دارم ولـی گاهـی که شدید احساس تنهایی...
-
شکـــر خـــــــــدا :قلب:
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 22:39
حس میکنـــــــــــــم خیـــلی قـ ـوی تــ ر ا ز گذشتـــه شــدم...